دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آن روز تمام کوفه را لرزاندی

از دیده اگر چه خون دل افشاندی

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

 

ای دخت علی! هیمنۀ کوفی‌ها

می‌ریخت به هر خطابه که می‌خواندی

فرصتی شد بکشد بال در آغوش پدر

به لبش حرف عسل، صحبت احلیٰ دارد

دومین قاسم زهراست، تماشا دارد

 

در دلش آرزوی شیر شدن می‌جوشد

در رگ و ریشۀ  او خون حسن می‌جوشد

لبریز شد ز کنج لبم شهد این عسل

ای بادۀ وصال تو احلی من العسل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

 

خوشحال باش، ازرق شامی شکست خورد

دیگر نمانده بین شجاعان کوفه یل

دانه دانه شده تسبیح تنت

فرش خون پهن شده بر بدنت

غارت نیزه شده پیرهنت

پاره پاره پیکری مانده ز تو

دانه دانه شده تسبیح تنت

شاخ شمشاد حرم

بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟

سیزده ساله‌ترین پیر جوانان آمده

 

بس که با هیبت رسیده، من نفهمیدم دگر

یک تنه او آمده یا کل گردان آمده

نغمۀ داوود

به لبت غیر ثنا گفتن معبود نبود

در صدای تو به جز نغمۀ داوود نبود

 

راه افتادی و من پشت سرت می‌گفتم

تازه داماد حرم، رفتن تو زود نبود

شیدایی قاسم

ای عمو من پسر فاتح جنگ جملم

نوۀ شیر خدا، ساقی جام عسلم

داده حق، تحت غمت سلطنت لم یزلم

عاشقِ کشته شدن، برسر عهد ازلم

 

قاسمیون

کبوتریم و پی دانۀ امام حسن

رسیده‌ایم  در خانۀ امام حسن

 

تمام مردم این شهر، شهرت ما را

شناختند به دیوانۀ امام حسن

تیر لالایی

بر فراز دست خورشید، آفتاب دیگری است

هر علی از نور حیدر بازتاب دیگری است

 

فرق دارد با علی اکبر به میدان رفتنش

اضطراب اهل خیمه اضطراب دیگری است

کاکل

چنان ربابۀ مضطر توکلی باید

به حلق پارۀ اصغر توسلی باید

 

عزیز فاطمه، آهسته‌تر قدم بردار

دعا به مادر او کن، تحملی باید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×