دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حاضرم...

حاضرم غربت ببینم بیشتر، اما تو نه

دربه در باشم در این کوه و کمر، اما تو نه

 

حاضرم بین صدای طبل‌های کوفیان

محتضر باشم من از داغ پسر، اما تو نه

 

اذان نگفته دهانم ز مشت‌ها خون شد

اگر که نامۀ من محضرت بیاید چه؟

خبر ز آمدن لشگرت بیاید چه؟

 

چقدر از روی هر بام سنگ می‌خوردم

شکستگی سر من سرت بیاید چه؟

 

عقیق یمن

امشب بنشین لحظۀ آتش زدنم را

بنشین و ببین بار دگر سوختنم را

 

یکسال برای غمتان لحظه شمردیم

یک آه بکش، چاک زنم پیرهنم را

 

در میان روضه از نفسم رهایم می‌‌کنند

حس من این است: هردم بی وفاتر می‌‌شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می‌‌شوم

 

اشک‌هایش را نمی‌فهمد دل آلوده‌ام

هر چه یادم می‌‌کند، بی اعتناتر می‌‌شوم

 

اوج سر به راهی

ما را طبیب حاذق، بیمار می‌‌پسندد

بیمار چشم خود را، تبدار می‌‌پسندد

 

فرمود با اشاره، بعد از دو استخاره

یک بار مست و یک بار، هوشیار می‌‌پسندد

 

شاه‌طلب

ذکر حرم توست که گل کرده به لب‌ها

پس گوش بکن نالۀ «آقا بطلب‌» ها

 

تنبیه نکن، گر چه بدم، گر چه سیاهم

محتاج نوازش شده‌ام جای غضب‌ها

 

با تو خدا معادله‌ها را به هم زده

مهر تو پشتوانۀ ‌ایمان نوکر است

نوکر تمام عمر بدهکار این در است

 

چشمان خیس عالم و آدم گواه ماست

اینکه چقدر نام شما گریه‌آور است

 

لحن آتشین

کوکب دردانۀ عصمت، نگینش زینب است

آیۀ ایاک نعبد، نستعینش زینب است

 

رتبۀ ممسوسۀ فی ذات در تسخیر اوست

جلوه مستغرق رب، دستچینش زینب است

 

دو عاشق

از ابتدای خلقت، تا انتها حسین است

روح خدا پرستی در انبیا، حسین است

 

هرچه بلاست آقا، یکجا به جان خریده

در امتحان ‌ایمان، قالوا بلی حسین است

 

سلام آفتاب

سایه‌ات تا روز محشر بر سر من مستدام

بهجه قلبی، علیک دائما منی السلام

 

قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم

تکیه‌گاه شانه‌های خسته‌ام در هر مقام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×