دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فاتح شام

زینب آمد شام را یک باره ویران کرد و رفت

اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت

 

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت

 

خجالت

وقت اذان مأذنه‌ها می‌شود کرید

وقت نماز فکر خدایانِ دیگرید

 

نزدیک شصت سال پر از کینه می‌شود

در انتقام غزوه‌ی بدر پیمبرید

پرده‌نشینی

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست

پرواز صد جبرئیل در بال و پر توست

 

این آیه‌های مریمِ در حالِ تنزیل

با آبشار رشته‌های معجر توست

خطبۀ نغز (مجلس شوم یزید)

 

ندانى که خاتون در آن دم چه دید

که چون صبح صادق، گریبان درید

 

سرى هم‏چو خور، دید در طشت زر

دهانى چو غنچه، لبى چون شکر

حقیقت پاک

 

خون­مرثیه‌ات که بر لب آمد

گفتند دوباره زینب آمد

 

آتش به تبار کوفه افتاد

خورشید شکفته در شب آمد

جرس از صدا ماند

چو در کوفه خورشید گیتی فروز

شتابی دگر کرد، در نیمروز

 

به کردار طشتی، لبالب ز خون

بر این نیلگون طارم واژگون

پژواک خطابه

ای صبر تو، چاک کرده پیراهن غم

وی عزم تو، آتش زده بر خرمن غم

 

پژواک خطابه‌های تو محو نمود

از ساحت پاک حنجرت، شیون غم

خطبۀ حضرت زینب (س) خطاب به مردم کوفه
پاسدار پرچم الله‌اکبر کشته‌اید

خاکتان بر سر که فرزند پیمبر کشته‌اید

نور چشم حضرت زهرا و حیدر کشته‌اید

 

شخص ایمان، روح قرآن، سرور آزادگان

خامس آل عبا، محبوب داور کشته‌اید

کوتاه سروده
خطبۀ عاشورا

از کامِ خودت فشانده‌ای دریا را

بی دستی و تشنه‌کامی سقا را

 

تو شاهدِ ماجرای غربت هستی

این بار بخوان خطبۀ عاشورا را 

اضافه کن تو به نهج البلاغه خطبۀ عشق

بخوان برای خدا خطبه‌ات شنیدنی است و این حماسه به دست تو آفریدنی است بتاب بر شب این شهر یخ زده خورشید بگو که ماه تو بر نیزه نیز دیدنی است  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×