پاییز بودن، برگ‌های زرد می‌خواهد

باران سرودن، اشک‌های سرد می‌خواهد

از درد گفتن، یک دل پر درد می‌خواهد

از زینب کبری نوشتن، مرد می‌خواهد

ردیف شعر‌هایم بعد از این لبیک یا زینب که از اول همین آخر همین لبیک یا زینب

همیشه "کلنا عباسک" تا جان به تن دارم که می‌گوید یل‌ام البنین لبیک یا زینب

زینب تو سرو گلشن زهرای اطهری

شمع جهان فروز شبستان حیدری

صبر از قرار وصبر تو قامت شکسته شد

مظلومه‌ای چو مادر و زهرای دیگری

از دیده اگر چه خون دل افشاندی

آن روز تمام کوفه را لرزاندی

ای دخت علی! هیمنۀ کوفی‌ها

می‌ریخت به هر خطابه که می‌خواندی

میان شهر پیچیده صدایت

چنان که اشک‌ها شد هم نوایت

تمام کوفه بانو! زیر و رو شد

ز شور بی‌امان خطبه‌هایت

ای روح زلال! نور کوثر داری

تو عطر گل یاس پیمبر داری

در حجب و حیا آینۀ فاطمه‌ای

در وقت خطابه شور حیدر داری

سپس روز از نفس افتاد و راوی گفت آوای اذان پیچید

صدا، آری، صدای زخمی زن در گلوی آسمان پیچید

صدا، امّا صدایی چون صدای غربت مولا  که راوی گفت:

طنین خطبه‌اش انگار در صفّین و گوش نهروان پیچید

بعد از آن واقعۀ سرخ، بلا سهم، تو شد  

پیکر سوختۀ کرب و بلا، سهم تو شد

بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست  

ناگهان، داغ دل آینه‌ها، سهم تو شد

اینک زمان، زمان غزلخوانی من است  

بینی ست‌ این دو خط، که به پیشانی من است

های ‌ای یزید بشنو و ابرو گره نزن ‌

این مهمانی تو، نه... مهمانی من است

اگر زینب پیام آور نمی‌شد  

قیام کربلا، باور نمی‌شد

جهاد عاشقان، از یاد می‌رفت  

نهال عشق، بارآور نمی‌شد