- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
- بازدید: ۱۵۵۸
- شماره مطلب: ۸۳۴
-
چاپ
درد بی درمان
پایم حریف خار مغیلان نمیشود
دست شکسته یار گریبان نمیشود
گیسو نمانده تا که پریشانم کنم تو را
آری، سر رقیه پریشان نمیشود
دستی که میشناسم از این قوم بی حیا
راضی به جز شکستن دندان نمیشود
گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم
دیدم که جز به آتش دامان نمیشود
تا مغز استخوان تن من سیه شده
دردی است در رقیه که درمان نمیشود
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
درد بی درمان
پایم حریف خار مغیلان نمیشود
دست شکسته یار گریبان نمیشود
گیسو نمانده تا که پریشانم کنم تو را
آری، سر رقیه پریشان نمیشود
دستی که میشناسم از این قوم بی حیا
راضی به جز شکستن دندان نمیشود
گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم
دیدم که جز به آتش دامان نمیشود
تا مغز استخوان تن من سیه شده
دردی است در رقیه که درمان نمیشود