- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۲۴۶
- شماره مطلب: ۴۱۸۵
-
چاپ
نور دیده
به حکم آن که پدر را، پسر گذارد دِیْن
خدای خواست پسر از خلیل و داد حسین
به صورتی چو مه بدر، جا به معرکه ساخت
تو گفتی او چو علی بود و کربلا، چو حنین
رسید چون به وداع حرم به ناله، رسید
به قدسیان ز حریم حسین، شیون و شین
ز تیغ، فرق علی چون ز تیغ، فرق علی
چنان شکافت که فرقی نماند «فی ما بین»
فغان کشید که دریاب نور چشمت را
شنید نور دهِ چشم سیّد ثقلین
شتافت جانب میدان و نور دیده نیافت
چه گویم؟ آه! چه آمد بر آن ضیاء دو عین
به جستوجوی پسر هر زمان به سر میزد
خروشِ «یا وَلَدی اَیْنَ اَنْتَ» بر میزد
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
نور دیده
به حکم آن که پدر را، پسر گذارد دِیْن
خدای خواست پسر از خلیل و داد حسین
به صورتی چو مه بدر، جا به معرکه ساخت
تو گفتی او چو علی بود و کربلا، چو حنین
رسید چون به وداع حرم به ناله، رسید
به قدسیان ز حریم حسین، شیون و شین
ز تیغ، فرق علی چون ز تیغ، فرق علی
چنان شکافت که فرقی نماند «فی ما بین»
فغان کشید که دریاب نور چشمت را
شنید نور دهِ چشم سیّد ثقلین
شتافت جانب میدان و نور دیده نیافت
چه گویم؟ آه! چه آمد بر آن ضیاء دو عین
به جستوجوی پسر هر زمان به سر میزد
خروشِ «یا وَلَدی اَیْنَ اَنْتَ» بر میزد