دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از کوزه به رود آمد و تا کرببلا رفت

باید بنویسیم تو را ماه تر از ماه

زیباتر و تابنده‌تر از ماه، سر از ماه

 

مهتاب دلش خواست که چون روی تو باشد

پس آمده بردارد اگر شد اثر از ماه

 

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

 

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

آبروی دعا

آبروی دعا، امام حسن

همۀ هست ما امام حسن

 

سر یک سفره بوده‌ای عمری

با فقیر و گدا امام حسن

فردا همه دور قتلگه خندانند

اینجا همه چیز می‌شود آماده

هر کس پی حل مشکلم افتاده

 

اینجا همه منتظر که لب باز کنم

تا هر چه نیاز دارم ابراز کنم

کریم آل فاطمه

خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن

همیشه می‌زنم صدا ز سوز دل تو را حسن

عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن

مرا مخواه بیش از‌این به غصه مبتلا حسن

خدا اجازه می‌دهد چنین دعا کنم حسن

 

بین کوچه شد زمستانی، بهار مجتبی

خون دل خوردن شده هر روز، کار مجتبی

هم غریب هم آشنا برده قرار مجتبی

 

قصۀ مظلومی مولا رسیده بر حسن

آه شد با بی کسی طی روزگار مجتبی

 

روضۀ مکشوف

نه بوی مشک نه چون بوی نافه‌ی ختن است

نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است

 

نه بوی چادر خاکی نه عطر آن گودال

بقیع روضه‌ی مکشوف کوچه و زدن است

 

حسین‌تر

خیال کن که دری سر به سر شرر شده باشد

به روی پاشنه چرخیده در به در شده باشد

 

خیال کن که حسن لحظه‌ی کبودی مادر

دلش بگیرد از این غصه که پسر شده باشد

ضریح خیالی

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

 

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

زینب به پای تشت تو از دست می‌رود

گل کرده در زمین، کرم آسمانیت

آغوش باز می‌رسد از مهربانیت

 

حالا بیا و سفره مینداز سفره‌دار

حالت خراب می‌شود و ناتوانیت

 

دارد مرا شبیه خودت پیر می‌کند

جان برده از تمام تنم نیمه‌جانیت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×