دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاه حسرت

 

بس که میدان رفتن تو، بر عمویت مشکل است

دست‌یابیّ تو، بر این آرزویت مشکل است

 

دیگر از هجران مگو، ای یادگار مجتبی!

بر مشام جان، فراق عطر و بویت مشکل است

صلّی اللّه علیک یا قاسم بن الحسن

             

ید موسی و مسیحایی عیسی دارد نفس تیغ کفش معجز احیا دارد

حسنی زاده، ولی ابن حسینش گویند این حسینی، حسنی رزم تماشا دارد

ماه خیمه

دل ماه خیمه برایت گرفت

صدایم نکن که صدایت گرفت

 

چرا دست‌هایت کشیده شدند

گمانم که دیشب دعایت گرفت

نقل دامادی

نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده

پر و بال نفسم را پر و بالت چیده

 

هر تنی مثل تو پرپر بشود می‌پاشد

بدنت از عسل این گونه به هم چسبیده

یتیمانه

مردن به زیر پای تو أحلی من العسل

پرپر شدن برای تو أحلی من العسل

 

بی‌شک برای من پدری کرده‌ای ... عمو

آن طعم بوسه‌های تو أحلی من العسل

بی‌مجالی

دست خطی دارد و آسوده حالش کرده است

این همه چشم انتظاری بی‌مجالش کرده است

 

تا نقاب از رو بگیرد زادۀ شیر جمل

لشگری را خیرۀ ماه جمالش کرده است

احلی من البلا

بر تن دشت ردپا مانده

گیسویت در هوا رها مانده

 

بازویت آنقدر که ضربت داشت

ردّ شمشیر در هوا مانده

تا قصیده بشود مثل غزل آمده است

باز یل آمده است

معنی «حی علی خیرالعمل» آمده است

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

هیچ می‌دانی تو ای صاحب یقین                              

چیست اینجا سر خرق آستین؟

 

آستین وهم او را، خرق کرد                                   

حق و باطل را، براو، فرق کرد

 

قلۀ تاریخ

هجوم وحشی طوفان شکست بالش را

پرنده‌ای که خدا دید شرح‌حالش را

 

کسی به قلۀ تاریخ می‌رسد یا نه؟

زمان محاسبه می‌کرد احتمالش را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×