دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هلالیّه

مرا هلال محرّم بسان ابروى دوست

اشارتى به سوى کربلاى شاه کند

 

خوش! آن دلالت خیرى که جان خسته‌دلى

کشد ز خانۀ تن تا که رو به راه کند

قیامت موعود

 

افتاد شام‌گه به کنار افق، نگون

خور، چون سر بریده از این طشتِ واژگون

 

افکنْد چرخ، مغفر زرّین و از شفق

در خون کشید، دامن خفتانِ نیل‌گون

نوکر هیئت زاد

کاش تا خیمه‌ی سبزت برسد فریادم

«من از آن روز که در بند توام آزادم»

 

عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم

دل به یک یوسف گم‌گشته‌ی زیبا دادم

پیک خمیده قامت

پیکی خمیده‌قامتم آید به دیده، ماه

چون قاصدی که با خبرِ بد رسد ز راه

 

با صد هزار قصّۀ جان‌کاه می‌رسد

پیداست بوده کوهی و از غم شده است، کاه

 

ماه محرّم

 

رسیده ماه محرّم، جهان، سیه‌گون[1] شد

ز غصّۀ شه دین، حالتم دگرگون شد

 

ز جعد کاکل اکبر، نسیمِ مُشک‌آمیز

رساند باد صبا، چشم و دل پُر از خون شد

مصائب ماه محرّم

         

محرّم، ماه بیداری ز خواب است

زمان شور و وقت انقلاب است

 

محرّم، ماه بت‌ها را شکستن

ز جا برخاستن، در خون نشستن

اطراف گریه

شکر خدا دعای سحرها گرفته است

دست مرا کرامت آقا گرفته است

 

شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام

اشکی برای روز مبادا گرفته است

مریمان قبیله

کاروان سلاله‌های خدا

کاروان امام عاشورا

 

کاروان بهشتیان زمین

کاروان فرشتگان سما

محرم

دنیا بدون روضۀ آقا جهنم است

یعنی بهار نوکری ما محرم است

 

شکر خدا که خرج عزای تو می‌شوم

روضه به کار و زندگی ما مقدم است

کوتاه سروده
مهمان نوازی!

دلم مانده ست و داغ جانگدازی

که شد با حرمت نام تو بازی

 

تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون

امان از این همه مهمان نوازی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×