دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مستی تمامی ندارد...

 مستی تمامی ندارد، حتی اگر تاک افتاد

حتی اگرساقی مست، خود نیزعطشناک افتاد

 

آزاده حُرّی که یک عمر زندانی تیرگی بود

بال وپرش را تکان داد، آزاد شد پاک افتاد

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ امام حسین (ع)

عشق بازی کار هر شیاد  نیست                        

این شکار، دام هر صیاد نیست

 

عاشقی را قابلیت لازم است     

طالب حق را حقیقت لازم است  

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

آهای دست عزیزی که اوّل عشقی

دلت گرفته چرا حال تو خراب شده است

عزیز، چشم قشنگت چرا پرآب شده است

 

مگر که کودک من عیب و علّتی دارد

 جواب داری و امّا دلت کباب شده است

کوتاه سروده
آینۀ آب غرق حیرت مانده

افتاد عطش پای در پای لبت

خشک است کبود و خشک صحرای لبت

 

آینۀ آب غرق حیرت مانده

خشکش زده رود از تماشای لبت

مشک از خجالت قطره قطره آب می‌شد

یک آسمان خورشید تنها مانده با تو

صدپاره زخم کهنه‌ام جامانده با تو

 

شرح غزل‌هایی که طوفان است و آتش

 در ذهن خاک‌آلوده حالا مانده با تو

ناوک تیر محبّت به دل شاه و گدا زد

خیمه آن تشنه لب آن روز که در کرببلا زد

دل پی گوهر مقصود به دریای بلا زد

 

قد برافراشت دلیرانه و با کلک شهادت

بر سر صحنۀ پیمان ازل نقش وفا زد

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

دیشب به خواب قافله کابوس می‌وزید

در بهت لال صاعقه ناقوس می‌وزید

 

از دست تک‌سوار عطش در عمیق شب

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

کوتاه سروده
تنها و غریب و بی برادر، دجله

دستان بریده، نعش بی سر دجله

تنها و غریب و بی برادر، دجله

 

یک سوی حسین و سوی دیگر عباس

یک چشم فرات و چشم دیگر دجله

روضه از این به بعد مکشوف است

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خستۀ تو مجروح است

 

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیلۀ وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی‌فهمند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×