دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به پای دست تو سوگند می‌خورد دریا

بیار معجزه تا کفر ایل برخیزد

زجمع قوم درنگ طویل برخیزد

 

عصای دست خودت را بزن به نیل، مگر

شفا بگیرد و موج علیل برخیزد

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

نگاه زخمی

آب را آزاد کن از پنجۀ زنجیرها

از نگاه زخمی و آشفتۀ شمشیرها

 

از کنار بهت قرآن­‌های روی نیزه و ...

از لب صفینیان و حیرتِ تکبیرها

 

مرهمی بگذار روی زخمِ باز آسمان

دستمالی خیس، بر پیشانیِ تقدیرها

کهکشانی از زخم

باران و زخم و خنجر، یعنی برادر من

عباس! دست‌هایت گل‌های پرپر من

 

می‌بویمت برادر، بوی بهشت دارند

این زخم‌ها که هستند باغ معطر من

سبز اما سرخ

 

تشنه‌لب آمدم به‌سوی غمت

تا کمی حس کنم جهانت را

حس کنم می‌روی که برداری

بیرق سرخ باغبانت را

به سقای کربلا
کنار علقمه

دستی که طرح چشم تو را مست می‌کشید صد آسمان ستاره از این دست می‌کشید

برد بلند شرقی پیشانی‌ات به روز خورشید را به کوچۀ بن بست می‌کشید

بر سر نیزه باش همسفرم

دست‌های توتکیه گاهم بود، دستت افتاد و پشت من خم شد سایه‌ات ازسر حسینت آه، سایه‌ات از سر حرم کم شد کهنه سرباز سرفراز حسین، تا که دیدم سرت شکسته شده باز محراب مسجد کوفه، پیش چشمان من مجسم شد

اعجاز

 

که گفته است معجزه

تنها کارِ پیامبران است

تقدیم به حضرت ابوالفضل (ع)
یک چمن گل‌های سرخ

کاش می‌گشتم فدای دست تو

تا نمی‌دیدم عزای دست تو

 

خیمه‌های ظهر عاشورا هنوز

تکیه دارد بر عصای دست تو

کوتاه سروده
حسرت

ز شرم روی ماهش آب شد آب

ز شوق دیدنش بی تاب شد آب

 

نه بر لب‌های خود آبی رسانید

نه از لب‌های او سیراب شد آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×