دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زیارت نامه

سلام بر نفس تو به گاه جان دادن

سلام بر حرکاتت به وقت افتادن

 

سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت

سلام، رود خروشان نور، چشمانت

دست‌ها

شاید زمین چرخیده ده­‌ها قرن، روی دست‌­هایت

جوشیده اقیانوس آرام از گلوی دست­‌هایت

 

شاید که نه ... حتماً تمام کوزه‌­های تشنۀ دهر

سیرابِ سیرابند هر روز از سبوی دست‌­هایت

از حرم تا قتلگاه با حضرت عباس (ع)

برداشته با غیرت خود مشک و علم را

آرام کند رفتن او قلب حرم را

 

برخاست سراسیمه و آشوب به پاشد

می‌رفت که برهم بزند نظم ستم را

مرثیۀ مشفق کاشانی برای حضرت عباس (ع)
علمدار

در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب     

موج هزار آینه در خود شکست آب

زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش    

درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب بابا «آب» داد عمو دست داد بابا نان داد عمو قبلِ بابا جان داد

کوتاه سروده
حکایت آب

روزی به پای اسماعیل می‌جوشد و روزی برای عباس می‌خروشد «آب»  

پیراهنی است کهنه به همراه فاطمه

آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

 

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه، خونخواه فاطمه

 

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریۀ جانکاه فاطمه

 

شرمنده‌ام برای تنت زیر آفتاب

ای کاش غیر غصه تو غم نداشتیم

ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم

 

این داغ سینه سوز تو می‌کشتمان اگر

قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم

 

به مناسبت روز حافظ
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه!

«علم عشق تو بر بام سماوات بریم»

دست در دست برآریم و به میقات بریم

 

«در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد»

گام در گام تو حق چشمه‌ای از زمزم زد

شعر عاشورایی سعید بیابانکی
سپیدار

عشق هر روز به تکرار تو برمی‌خیزد

اشک هر صبح به دیدار تو بر می‌خیزد

 

ای مسافر به گلاب نگهم خواهم شست

گرد و خاکی که ز رخسار تو برمی‌خیزد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×