دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
نمی­‌خواهم نمی‌­خواهم دگر آب

عجب پاییز زردی، یاس من کو

نکشت این غم مرا، احساس من کو

 

نمی­‌خواهم نمی‌­خواهم دگر آب

خداوندا عمو عبّاس من کو؟

کوتاه سروده
میان داس‌ها

هنوز اسطورۀ  احساس پیداست

میان داس‌ها آن یاس پیداست

 

هنوز آن دورها بی ­دست پیداست

پی آب­‌آوری عبّاس پیداست

ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند دوم

این شعله از شهادت مادر شروع شد

از سوز و ساز ملتهب در شروع شد

 

داغی که از مدینه به محراب کوفه رفت

از دست‌های بستۀ حیدر شروع شد

 

این شورش شگفت که در جان عالم است

از شوق بوسه‌گاه پیمبر شروع شد

اشک فشان

چشمۀ خور در فلک چارمین

سوخت ز داغ دل امّ‌البنین

 

آه دل پرده‌نشین حیا

برده دل از عیسی گردون‌نشین

میدان دل

سراپا تشنگی، امّا دلش دریاتر از دریا

و رقصی در میان خون خود زیباتر از زیبا

 

چه شوری داشت آن شیدایی­‌ات بالا بلند من

که در میدان دل، سر برده‌­ای بالاتر از بالا

کوتاه سروده
اشک خاموش حسین

زینب...نه ببین! دوباره مادر با اوست

عباس...نه، آیینۀ حیدر با اوست

 

اکبر...نه، بخوان در اشک خاموش حسین

تکرار جوانی پیمبر با اوست

گل سرخ

گرچه صد غائله آب است و زمین تا شمشیر

عطشم را ننشانید، مگر با شمشیر

 

می­‌روم، تا تب خیزابی خون راهی  نیست

بلکه آوردم از آن معرکه سر با شمشیر

مثل تیغۀ عَلَم

تا به دستیاری تو عشق را برفراز آسمان علم کند

ناگزیر بود دست خویش را در حوالی زمین قلم کند

 

دید، آب و نیزه، نقشه می­‌کشند، مثل آتش از میانشان گذشت

تا حصار فتنۀ  فرات را با لبان تشنه متهم کند

کوتاه سروده
به یاد دست‌های با وفایت

 

فرات از کام خشک­ت شرمناک است

ز داغت آتشی در جان خاک است

 

به یاد دست‌های با وفایت

گریبان دوبیتی چاک چاک است

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزۀ من، نه!

یک جبل الرّحمه از برابر من رفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×