دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یل ام‌البنینی و زهرا

باز در سینه‌ها صفا پخش است

نوری از جلوۀ خدا پخش است

نور انوار کربلا پخش است

عطر یاس است در فضا پخش است

تو عزیز زهرایی

ای لبالب از توحید   

وی معلّمِ تجرید

ای نگاه زیبایت   

آشیانۀ خورشید

برای تماشات یوسف رسیده

دلی دارم و خانۀ بوتراب است

سری دارم و خاک عالیجناب است

 

عوض کرده روز و بم جای خود را

که ماهی دمیده پر از آفتاب است

 

خیره به دست رازق باب الحوائجم

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

 

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

 

علی بوسید دستانت...

درون سینه دارد جا ابالفضل

حضور عشق در دل‌ها ابالفضل

 

عجب گفتند  «یکفی بالاشاره»

در این دنیا و آن دنیا ابالفضل

 

تصویر جوانی‌

او با تـو که تمرین منظم می‌کرد

تصویر جوانی‌اش مجسم می‌کرد

 

اما عجبا که ذوالفقار حیدر

در پیش غضب‌های تـو سر خـم می‌کرد

به سطح آب، عکس ماه می‌ریزد به هم گاهی

ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد

فقط عباس او کافی ست تا ام‌البنین باشد

 

همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین‌آور

فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد

یا ام البنین!

مادرم در گوش من خوانده است:«یا ام البنین»

ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین»

 

هرکسی که توبه‌اش در محضر ربّ شد قبول

قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین»

کوتاه سروده
ترک بر چهرۀ آیینه بسته

غمت راهِ نفس بر سینه بسته

ترک بر چهرۀ آیینه بسته

 

زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من

ببین عباس دستم پینه بسته

کوتاه سروده
کمانی‌تر شدم از زینب، افسوس!

انیس گریه‌هایم را گرفتند

توانِ دست و پایم را گرفتند

 

کمانی‌تر شدم از زینب، افسوس!

سرِ پیری عصایم را گرفتند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×