دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فدای سرت

این آب‌ها که ریخت فدای سرت که ریخت

اصلاً فدای ام‌ بنین، مادرت، که ریخت

 

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه بال و پرت که ریخت

قرار نیست

تمام غصه‌ام این است، پشت پا بخوری

تو هم شبیه خودم نیزه بی‌هوا بخوری

 

خدا کند که به فرقم نظر نیندازی

هراس دارم از این عمق زخم، جا بخوری

آرمیده

دنبال سرو هستی و من قد خمیده‌ام

اینجا به روی مشک تهی آرمیده‌ام

 

این تیرها حجاب نگاهم نمی‌شوند

روی تو را در آینۀ دل کشیده‌ام

قمر

در نگاهت قمر، قمر داری

جلوۀ عشق شعله‌ور داری

 

بین جنگاوران قوم عرب

از همه بیشتر جگر داری

 

باب‌الحوائج

ای که نامِ تو کلیدِ همه درها عبّاس

ای که یادِ تو دوا هست و مداوا عبّاس

 

ای گل باغ علی، ای پسرِ امّ‌بنین

ای که هستی تو عزیزِ دلِ زهرا عبّاس

مولای ابرها

چند آسمان ورای تمنای ابرها

فریاد می‌زنند که مولای ابرها

 

بی‌تو قرار نیست ببارند غیر خون

این سرنوشت حتمی فردای ابرها

تشنه

به یادش خاک صحرا تشنه باشد

که تا فرزند زهرا تشنه باشد

 

چگونه‌ ای همیشه رود جاری

دلت آمد که سقّا تشنه باشد؟

دیر نکنی...

حالا که می‌رى ىه وقت دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

من به تو تکیه زدم... با رفتنت

کوه من، من و زمینگیر نکنى

برای حضرت عباس(ع)
خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

دلشوره

اینجا که آمدیم غم و غصّه پا گرفت

دلشوره‌ای عجیب، وجود مرا گرفت

 

حسّ غم جدایی این دشت لاله خیز

بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×