دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جوان‌مردی

ظهر‌گاهان، آفتاب صبح‌گاه آمد برون

کز حرم، ماه بنی‌هاشم چو ماه آمد برون

 

دختری آهی به لب، اشکی به رخ، مشکی به کف

از خیامِ کودکانِ بی‌گناه آمد برون

 

سقّای حرم

جان عمو! برای حرم، فکر آب کن

رفع عطش، ز عترت «ختمی مآب» کن

 

سقّای تشنگان حریم خدا تویی

از بهر تشنگان حرم، فکر آب کن

 

 

امیر دلیر

 

میان ماه بنی‌هاشم و مه تابان

تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکان

 

مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال

ولی نمی‌رسد این بدر را دمی نقصان

بلا‌گردان تو

 

دوست دارم، شمع باشم تا که خود تنها بسوزم

بر سر بالینت امشب، از غم فردا بسوزم

 

دوست دارم، هاله باشم تا ببوسم روی ماهت

یا شوم پروانه از شوق تو بی‌پروا بسوزم

 

آرزو‌های ساقی

دوست دارم، داد دل از چرخ بازی‌گر بگیرم

با لبی پُر خنده تا اوج شهادت پر بگیرم

 

دوست دارم، جان‌فدای مکتب توحید باشم

تا نشان افتخار از دست پیغمبر بگیرم

 

میر لشگر

ای نازنین برادرِ با جان برابرم!

افتاده‌ای به خون ز چه؟ ای میر لشگرم!

 

برخیز بهر یاری‌ام، ای آن که بوده‌ای

در هر بلیّه یارم و در هر ورطه یاورم!

 

جام آرزو

ای که می‌پرسی، کجا من لعل خندان داشتم!

بند مشک آب را وقتی به دندان داشتم

 

چون به نخلستان رسیدم شد امیدم ناامید

گر چه در این راه، امّید فراوان داشتم

 

 

روح غیرت

قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل

هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد، خجل

 

کافری از بس که زآن مُسلم نمایان دید، دین

سر به پیش افکنْد و در نزد پیمبر شد، خجل

 

عترت عطشان

 

ز بهر تشنه‌لبان، روح‌پرور است، این مشک

علاج تشنگی آل حیدر است، این مشک

 

به حفظ مشک سرم گر رَوَد، هراسم نیست

مرا عزیزتر از جان و از سر است، این مشک

 

تفسیر عشق

شه‌سوار مُلک دل، سقّا و پرچم‌گیر عشق

ماه برج هاشمی، زیبا‌ترین تعبیر عشق

 

کِلک نقّاش ازل نازم! که این صورت نگاشت

آفرین بر کِلک و بر نقّاش و بر تصویر عشق!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×