دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تعزیه‌داری

کنار بسترم آید شمیم دلکش یاس

ندانم آمده زهرا به حجره یا عباس

 

من از نوازش یک دست خسته‌ی رنجور

حضور فاطمه را در برم کنم احساس

در سوگ پسر

نشسته مادری در خانه در سوگ پسر گرید

یتیمی در کنار او ز فقدان پدر گرید

 

به یثرب شمع هجران را زند پر همچو پروانه

به یاد شمع رخسار پسر شب تا سحر گرید

این روزها

غم با نگاه خیس تو معنا گرفته

یک موج از اشک تو را دریا گرفته

 

در فصل غم، فصل خسوف ماه خونین

خورشید هم مثل دلت گویا گرفته!

پاره‌های دل

قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت

جز این اگر که بود نشانی ز من نداشت

 

آنقدر مرد ساختمش تا در امتحان

یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت

ازدحام زخم

بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی

در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

 

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم

جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

نفس‌های آخر

جان بر لبم رسیده و در بین بسترم

از سینه آمده است نفس‌های آخرم

 

خاک بقیع شاهد آه و فغان من

دشمن گریست بر من و بر دیده‌ی ترم

بانوی شایسته

ای به قلبت داغ‌ها امّ‌البنین

مادر آلاله‌ها امّ‌البنین

 

بانوی شایسته‌ی بیت ولا

همسر شیر خدا امّ‌البنین

عروس بنت اسد

کار امّ‌البنین گل‌آرایی است

باغ گل‌های او تماشایی است

 

هر یکی نقش و رنگارنگ

تابلویی از شکوه و زیبایی است

چار پسر

تو، به علی همسری امّ‌البنین

همسر آن سروری امّ‌البنین

 

بر حسنین و زینبین علی

فاطمه‌سان مادری امّ‌البنین

همدم آه

من که اشک دیدگان را همچو دریا کرده‌ام

سینه را سوزان ز داغ پور زهرا کرده‌ام

 

بر سپهر دیده‌ام اختر فشانم روز و شب

ماه را قربانی خورشید طاها کرده‌ام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×