دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سیل اشک

حس می‌کنی زمین و زمان گریه می‌کنند

وقتی که جمع سینه زنان گریه می‌کنند

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

در ماتم تو پیر و جوان گریه می‌کنند

 

کبوتر

روضه شروع شد، همه پر در بیاورید

از این بهشت میوۀ نوبر بیاورید

 

حالا که حوض کوثر ما گریه بر شماست

یک کاسه اشک ناب، از آن ور بیاورید

داغ جگر سوز

من گریه برایت نکنم می‌میرم

یک روز صدایت نکنم می‌میرم

 

من داغ جگر سوز غریبی تو را

با اشک روایت نکنم می‌میرم

 

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته‌ایم

این زندگی ز چشمۀ کوثر گرفته‌ایم

 

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته‌ایم

شب‌های جمعه راهی کرب و بلا شوم

من گریه می‌کنم که مصفّا کنی مرا

مانند قطره راهی دریا کنی مرا

 

گرچه برای روضۀ تو کم گذاشتم

دارم امید این که تماشا کنی مرا

مسافر

یک شعله داغت از پر جبریل پا گرفت

آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

 

الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد

این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

بی خبر

رسید و بی خبر بارید باران هزاران چشم تر بارید باران

شب دلتنگی من یادتان هست؟ از آن هم بیشتر بارید باران

 

 

باران اشک

رسید و خیس آبم کرد باران دچار التهابم کرد باران همین که شانه خالی کردم از اشک دوباره انتخابم کرد باران

 

اشک غم

تا غرق اشک ماتم خود کرده‌ای مرا  

جاری چو قطره، در یم خود کرده‌ای مرا

عمری بر آستان غمت، گریه می‌کنم  

تو کعبه‌ای و زمزم خود کرده‌ای مرا

سرچشمۀ خون

ای چشم که سرچشمه‌ی خون گردیدی!

از دایره‌ی دید، برون گردیدی

 

از فیض زیارت علیّ و زهرا

آیینه‌ی سرّ کاف و نون گردیدی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×