دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اولین آرزویم هست همانی باشم...

هر که با خاک درت کام لبش بردارد

از همان کودکیش چشم به کوثر دارد

 

اولین آرزویم هست همانی باشم

که به لب، نام تو تا لحظۀ آخر دارد

کیمیا

زندگی یعنی دو ساعت گریه کردن بر غمت می‌شود روزی بیاید من بمیرم در غمت؟

 

تا که چشمم باز شد در بین دنیا، جای شیر داده بر من در میان روضه‌ها مادر، غمت

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا!

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

 

گفته‌اند از آسمان‌ها، من ولی از کودکی

در هوای بوی خاکت بی‌قرارم کربلا

لطف و احسانت گدا را حاتم طایی کند

ای تمام هستیَم بادا فدایت یا حسین

شکر حق دارم به دل مهر و ولایت یا حسین

 

لطف و احسانت گدا را حاتم طایی کند

ای دو عالم بر سر خوان عطایت یا حسین

گیسوانم حکایت یلدا

من نهال سه ساله‌ای بودم، زیر بار غمت خمیده شدم

مثل گل بودم و ولی افسوس، به روی دست عمه چیده شدم

 

صورتم مثل ماه شب زیبا، گیسوانم حکایت یلدا

در زمستان بی کسی اما، ناله کردم پر از سپیده شدم

گنجشک پر

مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد

بدون من به سفر می‌روی پدر؟ باشد!

 

میان راه دلت تنگ شد خبر دارم

که آمدی تو به دنبال همسفر؛ باشد

بی بال و پر...

میل پریدن هست امّا بال و پر نه

هر آنچه می‌خواهی بگو اما بپر نه

 

حالا که بعد از چند روزی پیش مایی

دیگر به جان عمه‌ام حرف سفر نه

آخرین ستاره

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

 

دست پدر نبود اگر بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

آخرین ستاره

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

 

دست پدر نبود اگر بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

اشاره از دور

رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌کنم

سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌کنم

 

ز اشک و آه سینه‌ام، میان آب و آتشم

چو با توأم از این میان، کجا کناره می‌کنم؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×