دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از بیرق عزای تو تا نور می‌‌رسیم

نانی برای ما به نوایت درست کن

دردی برای ما به دوایت درست کن

 

از بیرق عزای تو تا نور می‌‌رسیم

ما را به لطف شال عزایت درست کن

 

روسفید اشک

شادم از اینکه باز مرا غم نجات داد

دل را زلال گریه و ماتم نجات داد

 

یکسال معصیت کمرم را هلال کرد

آخر مرا هلال محرم نجات داد

 

پادشه کربلا

ذکر لب انبیاء، حسین علیه‌السلام

اعظم اسم خدا، حسین علیه‌السلام

 

فیض دمادم حسین، هستی خاتم حسین

کیست من المصطفی؟ حسین علیه‌السلام

 

یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد

از سر دارالاماره روی بام

می‌دهم بر محضرت مولا، سلام

 

چشم بد از دور چشمان تو دور

سایه‌ات بر اهل عالم مستدام

 

همه گفتند علی دست به شمشیر شده

شهر در امن و امان است، همه خوابیدند

مردمانی که غریبی تو را می‌‌دیدند

 

صبح شمشیر کشیدی و رجز می‌‌خواندی

لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند

 

می‌شوی بین دو صد خار گرفتار، میا

یوسف فاطمه! ‌ای دلبر و دلدار میا

با اشاره به تو گویم ز سر دار، میا

 

بین هرکوچه زدم دست روی دست، که من

گفته‌ام کوفه بیایی، ولی ‌ای یار میا

 

سایۀ رحمت

رحمت واسعۀ حی تعالاست حسین

سایۀ رحمت او بر سر دنیاست حسین

 

ما همه عبد خدا، اوست اباعبدالله

ما عبیدیم، همه سرور و مولاست حسین

 

شمس و قمر

شیعه را عمری است دلخوش می‌‌کند، غم را ببین!

یازده ماهند حیرانش، محرم را ببین

 

بارها شمس و قمر را دیده‌ای، اما جدا

داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین

 

آب از خودش خجل است

از ازل عشق، در دلم بوده

سایۀ بر سرم، علم بوده

خانۀ اولم حرم بوده

 

حال پریشان

دارم امشب از گناهانم خجالت می‌‌کشم

از گناهان فراوانم خجالت می‌‌کشم

 

سر به زیر انداختم، از روی تو شرمنده‌ام

باز هم سر در گریبانم، خجالت می‌‌کشم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×