دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اربعین بی‌قراری

نوای ناله و غم‌ها: رقیه

گرفته کاروان دم: یا رقیه

 

رسیده اربعین بی‌قراری

همه برگشته‌اند اما رقیه

 

ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس

کنج خرابه، سوخته موی مرا ببوس

تو محرمانه سرّ مگوی مرا ببوس

 

مثل لب تو خورده ترک دور چشم من

ساقی من، شکسته سبوی مرا ببوس

 

رستاخیز اعظم

منتظر بودم دوباره ماه ماتم را ببینم

با همین چشم گنهکارم محرم را ببینم

 

بین آنهایی که می‌‌گویند انا کلب الرقیه

ساعتی بنشینم و رخسار آدم را ببینم

 

بابا رسید، اما فقط با سر

امروز با لب‌های خشکیده

دائم به فکر دختری بودم

بیتاب‌تر از روزهای قبل

دل خون طفل مضطری بودم

 

درد دل‌ با ماه

وای از آن دم که از سر طفلی

دست یک مرد روسری بکشد

وای از آن دم که بر سر بابا

دختری دست مادری بکشد

 

شیرین زبان قافله

چشم انتظار میهمان، زد زیر گریه

بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه

 

دیگر توان ایستادن هم ندارد

طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه

 

قلب نگران

دست بگذار به قلب نگرانم بابا

بلکه آرام  شود روح و روانم بابا

 

چند وقت است صدایم نزدی دختر من؟

چند وقت است نگفتم به تو «جانم بابا؟»

 

دختر شاه و این جسارت‌ها؟

همه جا از غبار آکنده است

همه جا بوى خاک پیچیده

همه جا از سکوت شد لبریز

دخترى روى خاک خوابیده

 

عروسک

پایان قصه ختم می‌شد با عروسک

امروز عروسک، فردا، حالا عروسک

 

حالا که می‌‌خواهی بیایی کنج دامان

با خود بیاور پیش من صدها عروسک

 

چشم زمزم

روی پیکر سری داشتی، یادته؟

رگای حنجری داشتی، یادته؟

من یه روز بابایی داشتم، یادمه

تو یه روز دختری داشتی، یادته؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×