دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گنجینۀ اسرار

زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد

شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد

 

هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانه‌ات

در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد

 

صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو

زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت

از دستم التماس دعای مرا گرفت

 

یک شب، کناره پنجره فولاد مادرم

آن قدر گریه کرد، شفای مرا گرفت

 

کربلا حاجت ما زائرهاست

جمع کردند و پس‌انداز همه!

ما ولی خرج زیارت کردیم

چه نیازیست به دریا؟ وقتی

که به چشمان تو عادت کردیم

 

دربه‌در پنجره‌ فولاد

هرچند که در شهر تو بازار زیاد است

باید برسم زود، خریدار زیاد است

 

من دربه‌در پنجره‌ فولادم و دیری‌ست

بین من و آن پنجره دیوار زیاد است

 

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد

اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد

 

خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس

خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد

 

سرمایۀ محبت

ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد

در جان ماست محنت تو یا اباالجواد

 

با اذن فاطمه به دل ما رسیده است

سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد

 

گریان شدن برای حسین است آبرو

تسلیمم ‌ای کریم، که زندانی‌ام کنید

فکری برای بی سر و سامانی‌ام کنید

 

بخشش بس است، عمر من بی نوا گذشت

من را مؤاخذه به هوسرانی‌ام کنید

 

مرا طلای گنبد تو بی‌قرار می‌کند

بلیت ماندن است مانده روی دست‌های من

در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

 

 رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر

سفارش مریض حضرت امام را ببر

 

قطره و دریا

کار‌ من و ضریح تو بالا گرفته است

قلبم میان پنجره‌اش جا گرفته است

 

اذعان کنند در حرمت کل زائران

هرکس که قطره خواسته، دریا گرفته است

 

آقا شجاعتت به علمدار رفته است

بالای شعر خویش نوشتم هوالطیف

تا که کنم ثنای تو، ‌ای حضرت شریف

 

هم پیرو تو تاج سر اهل عالم است

هم منکر تو خوار و سرافکنده و خفیف

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×