دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یا أباالمهدی ادرکنی

 

به روی بال ملائک سوار می‌آید

برای آمدنِ آن سوار، می‌آید

 

بگو به لب که برای گرفتن حاجت

چقدر یا حسن امشب به کار می‌آید

نور فاطمی

آسمان در طلوع یک خورشید

می‌کند روزهای خود تمدید

 

این چه نوری است در افق پیدا

این چه نوری است؟ نورعشق و امید

جمـال بـی نهایت

ای متجلـی از رخت، جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

 

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه، فاطمی است و حیدری

نجف و کربلا دلم لرزید

قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود

حال و روز مرا هر آنکس دید، گفت باید به کربلا برود

 

نجف و کربلا دلم لرزید، مشهد و کاظمین، خوب آمد

یازده بار استخاره زده، تا بفهمد به سامرا برود

او با شهید کربلا فرقی ندارد

نور تو با نور خدا فرقی ندارد

نزد خدا او با شما فرقی ندارد

 

وقتی که صحبت از حسن باشد چه زیباست

پس عسکری با مجتبی فرقی ندارد

 

کریم دیگر

هر که می‌خواهد که در سرها سری پیدا کند

پیش تو باید مدال نوکری پیدا کند

 

یک حسن هم بود در این خانواده که خدا

خواست تا ملکش کریم دیگری پیدا کند

 

روح تو در عرش بود و در خور تو جبرئیل

گشت در کل زمین تا مادری پیدا کند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×