دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حلول ماه محرّم

تا خون شهید کربلا می جوشد

 با یاد محرّم، دل ما می جوشد

 

داغ غم او همیشه عالم‌سوز است

 تا هست خدا، خون خدا می جوشد

 

 

فصل ظهور

با هلال ماه غم، هم‌صحبتم

روضه‌خوان فصل آه و غربتم

 

ابرِ بارانی شده چشم ترم

شال غم آورده با خود مادرم

 

قصیده طلوع هلال محرّم

در شامْ‌گهم، از افقِ گنبدِ گردون

ترکی به نظر آمده با دشنه‌ی پُر‌خون

 

سر بر زده از کتفِ فلک، سِلعه‌ی  ضحّاک

پُر‌سهم‌تر از تیغِ جهان‌گیرِ فریدون

 

طلوع محرّم

 

تا روز درد و شام بلا آفریده‌اند

ماهی به درد و داغ محرّم ندیده‌اند

 

ماهی که آفتاب بر او گریه می‌کند

ماهی که نقشِ آن ز مصیبت کشیده‌اند

 

محرّم

مُحرّم! آمدیّ و تازه تر کردی غم ما را

فزودی درد و داغ و سوز و ساز ماتم ما را

 

پریشان عالمی داریم عمری با دل خونین

پریشان‌تر نمودی با طلوعت عالم ما را

 

آشنا

دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید

دیدم که بر درم دوا دارد می‌آید

 

دیدم که با شال عزا و چشم گریان

مولایمان صاحب عزا دارد می‌آید

هلال محرّم

کاش! نمى‌‏دیدم این هلال محرّم

تا برسد روز انحلال محرّم

 

تا برسد منتقم ز راه و زداید

از دل آزردگان، ملال محرّم

 

مصائب ماه محرّم

         

محرّم، ماه بیداری ز خواب است

زمان شور و وقت انقلاب است

 

محرّم، ماه بت‌ها را شکستن

ز جا برخاستن، در خون نشستن

برایم بنویس

ممنون توام، غم تو روزی من است

برپایی ماتم تو روزی من است

 

با دست قلم شده برایم بنویس

هر سال محرّم تو روزی من است

روضۀ مریم

این روزها که بوی محرم گرفته است

عالم برای داغ تو ماتم گرفته است

 

در روضۀ بهشت، خدا روضه‌خوان توست

جبریل هم برای تو پرچم گرفته است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×