دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بعد هر زخم که خوردیم، نمـک می‌آید

آمده دشمن بد مـست، عمو اینجاها چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها

از چپ و راست برای تو بلا می‌آید چقدر تیر رها هست عــمو اینجاها

 

شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

شبیه تیر که از چلۀ کمان برود شهاب شد که به آغوش کهکشان برود

 

دوید از وسط سنگ‌های کوفی تا شبیه رود به دریای بیکران برود

لشگری از طوفان

سر بریدند ز فریاد تو گر هلهله‌ها صبر کن جان مده که دادرسی می‌آید سر خود را به روی دامن سبزش بگذار «که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید»

 

میوه‌های استجابت

 

خواستم دل را بساط غم کنم تا ز داغی عزایت کم کنم

بر کویر خشک لب‌هایت چو ابر بارشی می‌خواستم نم نم کنم

 

دلیر کوچک

کوچک‌ترین دلیر پس از شیرخواره بود

طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود

 

هرچند که اجازۀ جنگاوری نداشت

آماده باش، منتظر یک اشاره بود

دل عاشق، سپر‍‍ فاصله خواهد چه کند؟

عقل، وامانده شد و پرسش احوالم کرد

به خدا عشق عمو بود، سبکبالم کرد

غربت اوست که تبدیل به این حالم کرد

آنکه با جام می‌اش مست، همه عالم کرد

 

مست، بی دست شود، میکده بی سر خواهد

دل در این راه فقط یاری دلبر خواهد

رفتن عبدالله بن الحسن (ع) در میدان خدمت عم بزرگوار

باز می‌خواهم سری پر شور و شر

تا بنالم همچو مرغان سحر

 

طبع لیلی را دگر مجنون کنم

از غم دل، دیده را جیحون کنم

 

ستاره‌ای‌ست که هم‌سطح آفتاب شده

خودش به دست خودش کودک، انتخاب شده

ستاره‌ای‌ست که هم‌سطح آفتاب شده

 

علی‌اصغرِ شش ماهه رفت و او مانده

هزار مرتبه از این قضیه آب شده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×