دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دوباره عاشورا

بگو به ثانیه‌ها لحظه‌ای امان بدهند

دوان دوان نروند و دمی امان بدهند

 

بگو که طعم تمام دقیقه‌ها خون است

که جرعه جرعه زمان را به خوردمان بدهند

نیستان

رفیقان! نینوا میخانۀ ماست

رواقِ شورشِ مستانۀ ماست

 

شفابخش است بوی خاک پاکَش

فدای عاشقانِ سینه چاکش!

تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

شور نی‌نوا

دستانم تهی‌ست ...

نی‌ام

بی‌نوا

[اقرار می‌کنم]

زبان لال

فتوحِ روح و رستاخیز جان شد

بیا ای دوست! فصلِ ارغوان شد

 

سفر کن، نوبتِ ذبح عظیم است

بنوشان جرعه‌ها، ساقی کریم است

زخم انسان

ای بهار نینوا در فصل جوش

ای گل خون پیشۀ آتش‌فروش

 

گوییا خون بشارت بر تو ریخت

اشک زینب در اسارت بر تو ریخت

نگاه روشن

 

خورشید را به سجده می‌اندازد، برق نگاه روشن دیدارت

دریا به خواب رفته و می‌بیند، چشمان پرستارۀ بیدارت

 

امشب چراغ‌ها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن

باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت

ده بند عاشورایی

عاشورا غنیمت نیست قیمت است

قیمت آب و آبرو

در پریشانی پرنده و سنگباران سایه‌ها

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

ما تشنۀ یک جرعه نوریم

از تن جدا تنهاترین دست

در نینوا شورآفرین دست

 

هفت آسمان زد بوسه بر خاک

افتاد وقتی بر زمین دست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×