دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پشت سرت

نگاه و آه چه در هم شدند پشت سرت

امیدهای دلم کم شدند پشت سرت

 

خبر ز رفتن تو بین خیمه تا پیچید

ز غصه، قامت و قد، خم شدند پشت سرت

چون که الاّ جلوه‌گر شد لا کجاست؟

چون علی‌اکبر شهید کربلا

نور چشم انبیا و اولیا

 

دید، کآن سلطان اقلیم وجود

خالق جان، مالک غیب و شهود

پیر آسمانی

ای ملائکه محو از جلوه‌های ذات تو

بین آسمان پهن است، سفرۀ صفات تو

 

این همه صفات تو، ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر، سفره‌ات نمک دارد

هوای مجنون

الوداع گفت و رفت و بابا ماند

بین تن‌ها، امام تنها ماند

 

سر لیلا هوای مجنون داشت

چشم مجنون به پای لیلا ماند

لیلازاده

تو می‌مانی در این صحرا و فرزندت علی‌اکبر

همان نوری که می‌باشد تماماً مثل پیغمبر

همان ممسوس ذات حق، همان گنجینۀ باور

و لیلا زادۀ زهرا و مجنون زادۀ حیدر

 

می‌ترسم

از این کوفه از این مردم از این تقدیر می‌ترسم

من از این آسمان تیره و دلگیر می‌ترسم

 

ز دست ناله‌های من شکسته قلب هر سنگی

من از این ناله و دل‌های بی‌تأثیر می‌ترسم

 

پدر و پسر

هر چه بالا ببرد هر چه سری را پسری

خم کند گاه به آنی کمری را پسری

 

دیده‌ای پشت در خانه به خود می‌بالی

روی تو باز کند چون که دری را پسری

نذر حضرت علی اکبر علیه‌السلام
طرح

خورشید شقیقه‌اش

خطبۀ شقیقه‌اش را

حیدرتر از تو نیست

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست

 

منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو

شخصی میان خلق، پیمبرتر از تو نیست

زیادتر شده‌ای از سپاه ابن زیاد

 

ببین که دشمنت از هر نظر کم آورده

چطور ضربه زدی که سپر کم آورده؟

 

بلند بودی و با تیر بیشتر هر کس

هدف گرفته تو را بیشتر کم آورده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×