دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خسوف قمر

عده‌ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند

 

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار

همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

 

دل‌ها بسوزد از غم سلطان کربلا

شرح مصیبت تو خودش صد کتاب شد

از بس که غصه‌‌های دلت بی حساب شد

 

یک حجرۀ غریب، که درهاش بسته بود

سهم غریبی پسر بوتراب شد

 

نور واحد

در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم

ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم

 

پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید

در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

 

دلتنگ کاظمین

با یاد شما به شور و شینم هر شب

دلتنگ حریم کاظمینم هر شب

 

در فکر غریبی تو هستم هر روز   

گریه‌کن روضۀ حسینم هر شب

 

اوج مصیبت

ما در غم و محنت تو گفتیم حسین

با گریه به غربت تو گفتیم حسین

 

وقتی که شنیدیم تو هم لب تشنه

در اوج مصیبت تو، گفتیم حسین

 

حق نمک

چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟

ببین که حق نمک را چطور ادا کردند

 

به دست همسر تو زهر را به تو دادند

چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند

 

شاه وفا

عمری گدای صاحب این خانه ماندیم

خود را درون مجلس روضه رساندیم

 

پا را میان این مجالس باز کردیم

دل را به پای روضه و منبر نشاندیم

 

شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد

 

آ‌ه! ای اسیر روضۀ سربسته، کیستی؟

مرد غریب حجرۀ دربسته، کیستی؟

 

این حجره هم به ناتوانی تو گریه می‌‌کند

پیری بر این جوانی تو گریه می‌‌کند

 

سایبان کبوتر

بر شعلۀ جگر، نم باران می‌آورند

باران نبود، دیدۀ گریان می‌آورند

 

با هلهله کنار حرم دف نمی‌زنند

در پیش محتضر به خدا کف نمی‌زنند

 

نفسش عطر کربلا دارد

روی دستان سبز جبراییل

می‌رسد ماه خانۀ مولا

آسمان ایستاده محضر او

دست بر سینه دارد و حالا

 

مژده‌ ای اهل آسمان و زمین

هشتمین مرد عشق بابا شد

نهمین وارث رسول خدا

روی دامان خیزران جا شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×