دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روزگار پروانه

مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی

که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی

 

جواب هر چه که باشد، نوازش است مرا

خدا کند بنوازد مرا ولو به لنی

 

صحن بقیع است، کربلای مدینه

باز گرفته دلم برای مدینه

باز نشسته دلم به پای مدینه

 

شکر خدا عاشق دیار حبیبم

شکر خدا که شدم گدای مدینه

 

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

دارم برای رنگ تنت گریه می‌کنم

پای نفس نفس زدنت گریه می‌کنم

 

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردن با احترام بود؟

 

ذکر لبش ای وای، ای وای عمه جان است

حتی در آن لحظه که جسمش نیمه جان است

آقا به فکر ساعت و وقت اذان است

 

او سنگ ما را نیمه شب بر سینه می‌زد

آقای ما از بس که خوب و مهربان است

 

بوسه از تربت حسین گرفت

نیمه شب بود و عاشقی بیدار

مست حق بود و راحت از اغیار

 

نیمه شب بود و وقت راز و نیاز

بین سجاده بود، بین نماز

 

بر لب تشنۀ مظلوم سلام

زیر این گنبد دوّار و کبود

کلبه‌ای سمت خدا در دارد

سالخورده پدری روحانی

حجره‌ای گوشۀ بستر دارد

 

صبح صادق

چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت

مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت

 

میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود

که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت

 

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
ماندم که در خانه‌ات آن روز چرا سوخت

در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را لطف تو گرفت از من بیچاره امان را  شد دشمن تو معترف انگار خداوند در گوش تو گفته همه اسرار جهان را

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
در غَمَش باز کربلا می‌سوخت

باز هم نوبتِ مدینه شد و

درغَمَش باز کربلا می‌سوخت

باز در کوچۀ بنی‌هاشم

خانه‌ای بین شعله‌ها می‌سوخت

به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
افتاده بود یاد خیام؛ آه عمّه جان

دارد میان هیأت خود گریه می‌کند

با اهل بیت عصمت خود گریه می‌کند

با داغ هتک حرمت خود گریه می‌کند

دارد برای غربت خود گریه می‌کند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×