دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تیر بلا

هر چه حسن است، همه ذکر حسن می‌گویند

ذکر زیبای تو گل‌ها به چمن می‌گویند

 

بلبلان یکسره در دشت و دمن می‌گویند

همه از حال غریبی به وطن می‌گویند

 

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

از بار داغش پشت پیغمبر شکسته

تنهاترین سردار بی لشگر، شکسته

 

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

پای غریبی‌اش دل منبر شکسته

 

همه گفتند که جان‌ها همه قربان حسین

بنویسید مرا: بی سر و سامان حسن

بنویسید: منم تشنۀ احسان حسن

 

حسن در حسنِ حسن، عشق حسن، جان حسن

دل عشاق شکار است به پیکان حسن

 

به چشم کوچک خود دیده روضه‌های تو را

شدی فدای علی و علی فدای حسن بیا دوباره بخوان، قصه‌ای برای حسن

از آن شبی که تو رفتی بگو چه شکوه کنم ز تشنگی حسین و ز گریه‌های حسن

 

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این خانواده آینه‌های خدائی‌اند

در انتهای جادۀ بی انتهائی‌اند

 

خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند

اینها خدا نی‌اند، ولیکن خدائی‌اند

 

کسی ز عهدۀ این روضه، برنمی‌آید

تو دست شسته‌ای ای عشق، از ملال خودت

حسین، دغدغه‌ات بود و بی خیال خودت

 

حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!

ببند زخم سرم را به دستمال خودت

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

لطف و عطا و کرم مستزاد

ای ز ازل قالب روحانی‌ات

لطف و عطا و کرم مستزاد

تا ابدالدّهر، کرمخانه‌ات

ای پسر فاطمه آباد باد

کریم آل فاطمه

خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن

همیشه می‌زنم صدا ز سوز دل تو را حسن

عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن

مرا مخواه بیش از‌این به غصه مبتلا حسن

خدا اجازه می‌دهد چنین دعا کنم حسن

 

کربلای کوچه‌ها

عمری مرا خون جگر، قوت و غذا بود

شیرین‌ترین قوتم همین زهر جفا بود

 

با کس نگفتم لحظه‌ای، اسرار خود را

اسرار من در کربلای کوچه‌ها بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×