دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عطر سیب

او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت

با نام مجتبایی‌اش انسی عجیب داشت

 

او هم کریم بود و به هنگام بخششش

خورشید و ماه، یا که ستاره به جیب داشت

پیکر جد غریبت سر نداشت

ای سراپا حسن حیّ ذوالمن

سوّمین ابن الرّضا، دوّم حسن

 

ای هزاران آفتاب مشتری

یا اباالمهدی، امام عسکری

نجف و کربلا دلم لرزید

قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود

حال و روز مرا هر آنکس دید، گفت باید به کربلا برود

 

نجف و کربلا دلم لرزید، مشهد و کاظمین، خوب آمد

یازده بار استخاره زده، تا بفهمد به سامرا برود

چقدر روضه‌ها شبیه هم است

 

آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئنا که تا خدا نرسد

 

بهتر است اینکه زیر خاک رود

آن سری که به سامرا نرسد

گریه کن...

در بسترش نشسته فقط آه می‌کشد

با چشم خیس نالۀ جانکاه می‌کشد

 

در بسترش نشسته سرش درد می‌کند

می‌سوزد از درون جگرش درد می‌کند

به رقیه قسم!

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز

چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

 

دل شهزادۀ روم، آینه‌ی دلبری‌ات

تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ات

دل‌های شیعیان همه در انحصار توست

ما بنده‌ایم، گرم تمنای اهل بیت

در سینه‌ام نشسته رد پای اهل بیت

دل بسته‌ام به وعدۀ فردای اهل بیت

بر پای سفره‌های حسن‌های اهل بیت

خورشید روشن سحر سامرا، حسن

آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند

خاک شما شدند و هوادارتان شدند

 

زیباترین اهالی دنیای عشق هم

یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند

 

لطف شماست اینکه تمامی انبیا

بالاتفاق سائل دربارتان شدند

به مناسبت نیمۀ شعبان
عشق حسین بن علی می‌آید از راه

ما بنده‌ایم و اختیار از خود نداریم

جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم

 

ما را گدای کوی دلبر خلق کردند

ما با گدای تو شدن سرمایه داریم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×