دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور بصر فاطمه‌

 

یا اباالفضل! تو نور بصر فاطمه‌ای

کعبه‌ی عشق جهان در حرم علقمه‌ای

 

ساقی تشنه لبان! تشنه لب آب چرا؟

کودکان منتظر آب و تو در خواب چرا؟

بضاعتِ مزجات

و گفت فاطمه جان خانه‌ات دو چیز نداشت

حسن نداشت غمت را حسین نیز نداشت

 

در این نداشتنی‌ها چه چیزها که نبود

نداشت ... نه، مثلاً بستر مریض نداشت!

نور خدا

قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم

می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم

من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

بی اختیار فاطمه جان گریه می‌کنم

ناگفتنی است درد دل مرتضای تو

در خانه‌ام ببین که چه خالی است جای تو

 

هر شب به جای آب و غذا غصه می‌خورم

یادش به خیر بر سر سفره غذای تو

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شب روزی که سر آمد شب و شب غالب بود

صبح میلاد تو در شعب‌ابی‌طالب بود

 

در دل خشک‌ترین خاک خدا دریا زاد

شادی شمس و قمر آینه‌شان زهرا زاد

 

خود تو دانی که ضمیر است "ک"‌ اعطیناک

با که در گفت و خطاب است خدای لولاک

زیباتر از فصل بهار

سجده‌های فاطمه شب زنده دارم می‌کند

مِهر او زیباتر از فصل بهارم می‌کند

 

هرچه دارم از دعای مادرم دارم که او

با دعایش لطف زهرا را نثارم می‌کند

 

یک کربلا مرا ببری خوب می‌شوم

باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید

مستی رسید و باده و ساغر به ما رسید

 

روز الست که گِل عالم درست شد

خاک سرای آل پیمبر به ما رسید

خطبه را زینب از تو چون آموخت...

صبح شور آفرین میلادت

لحظه‌ها چون فرشتگان شادند

 

چار تن بانوی بهشتی هم

گل فشاندند و دل ز کف دادند

از تو نیامده ست زنی با وقارتر

احمد به یمن تو شده پر افتخارتر

لحظه به لحظه، واله و چشم انتظارتر

 

مادر برای دیدن تو بی قرار بود

بابا برای دیدن تو بی قرارتر

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت

آمد ندا حبیبه داور بخوانمت

 

دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است

گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

 

دیدم تویی هر آینه، آیینه علی

گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×