دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است

دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است

به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر

اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است

تو بی بدیل و بزرگ و بلند والایی

که داده است خدا بر تو شأن سقایی

اگر چه مادرت ‌ام البنین بود آقا

ولی به حضرت زهرا، عزیز زهرایی

دیده‌ایم ابروش را اما نگاهش را ندیدیم

مهربانی‌های در چشم سیاهش را ندیدیم

عمری از چشمان زیبایش نوشتیم و به مقتل

بارها لفظ «عَلی عَینی» به شاهش را ندیدیم

من که جدا گشته ز سوى کبریایم بنت الوقارم، مادر حجب و حیایم

در امر ظاهر نه، ولى در باطن کار از بانیان واقعى هل اتایم

عبّاس که عشقِ هر جگرسوخته است

از چار امام، عشق آموخته است

عالم به شب ولادتش چشم امید

بر باب شفاخانه‌ی او دوخته است

عبّاس که در عشق دلى یک‌دله داشت

 در دشت جهاد، پرچم قافله داشت

یک روز پس از برادر آمد به جهان

 یعنى ز حسین، یک قدم فاصله داشت

چون صبح‌دم سوّم شعبان گردید

 خورشید رخ حسین، تابان گردید

در نیمه‌شب چهارم شعبان هم

 ماه رخ عبّاس نمایان گردید

در گلشن آزادى و عشق و احساس

 آمد به سه روز لاله و نرگس و یاس

خورشید سه و چهار و پنج شعبان

 سیماى حسین است و على و عبّاس

عبّاس که سینه‌اى چو دریایش بود

 امروز به دامان على جایش بود

آن طفل که مرد عرصه‌ی عاشوراست

 مشک و علم و دو دست کالایش بود

اى نخل بلند استقامت! عبّاس!

 سیراب ز چشمه‌ی امامت! عبّاس!

میلاد تو را نوشت تاریخ به خون

 میلاد شهامت و کرامت، عبّاس!