دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تو دوم نسخه شاه غدیری

دو چشمت چشمه آب حیات است

دو دستت سفره‌دار کائنات است

 

اگرچه آسمان این‌قدر بالاست

ولی باید بگویم خاک پات است

ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد

 

خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت

تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت

 

به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد

گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت

 

اقیانوس آرام

 

دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است

دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است

 

به وقت رزم قاسم از رجز‌های علی اکبر

اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است

 

ماه پر آفتاب

 

دلی دارم و خانۀ بوتراب است

سری دارم و خاک عالیجناب است

 

عوض کرده روز و شبم جای خود را

که ماهی دمیده پر از آفتاب است

 

سیب نوبر

 

از ملائک پر شده دور و بر ام البنین

بهر دیدار تو‌ای تاج سر ام البنین

 

آمدی از آسمان و عطر خوشبوی تنت

شهر را پر کرده سیب نوبر ام البنین

 

غیرت زهرایی

دارم به لب همچون رطب، نام تو را ای مه‌جبین

بس‌که ادب میر عرب، داری تو از ام‌البنین

 

امشب رسیدم محضرت، شاید تو را پیدا کنم

شاید کمی اذنم دهی، با تو کمی نجوا کنم

 

جاری ز سر انگشت تو آب حیات است

 

یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل

ای قبله گاه شاعر بیدل، اباالفضل!

الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل!

یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل

 

ارمنی آمد و مسلمان شد

 

گرچه سرگرم کسب و کارش بود

نان خور رزق کار و بارش بود

 

او که با عالم خودش می‌ساخت

روز و شب با غم خودش می‌ساخت

 

جان عزرائیل، در دست علمدار علی است

 

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است

یا که صدها حاجت دشوار اگر داری کم است

یا که قد آسمان آوار اگر داری کم است

یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

 

سیاه‌تر شده ماه محرم از چشمش

نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش

على ست،  سرزده یک آفتاب از دستش

 

براى ثبت نگین عقیق عباسى

على ست ساخته امشب رکاب از دستش

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×