دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آرامگاه کرببلایی

            

نام تو، یا حسین! بُوَد بر زبان من

مهر تو، داغ قلب من و مُهر جان من

 

عمری است ریزه‌خوار سر سفرۀ توام

از خوان نعمت تو بُوَد آب و نان من

نغمه‌های دوست

         

دل در چه کار آید اگر نیست جای دوست؟

خواهم دلی که شد به جهان آشنای دوست

 

این سر بُوَد چو بار گرانی به دوش تن

با جان اگر فدا نشود در رضای دوست

جان به قربان حسین (ع)

            

این جهان با همۀ نقش و نما می‌گذرد

محنت و شادی این کهنه‌سرا می‌گذرد

 

چرخ با این عظمت، عاقبتش نیست «بقا»

جلوۀ شمس و قمر سوی «فنا» می‌گذرد

صلّی الله علیک یا اباعبدالله

           

آمد آن روزی که داور جلوه‌ای دیگر کُند

جلوه‌ای کز جلوه‌های دیگرش بهتر کُند

 

نور افشاند جمال خویش را ظاهر کُند

وز جمال خویشتن، عالم فروزان تر کُند

وارث آدم

نگین عشق را خاتَم حسین است

نگارا! وارث آدم حسین است

 

فرشته نیست، انسانِ تمام است

بدین سان او بر این انسان امام است

آیینه

تو گفتی: «بت‌پرستی ...» بُت کدام است؟

بیا، بشکن، بسوزان! بُت حرام است

 

بیا دریاب، اصل ماجرا را‍!

در آیینه ببین؛ خون خدا را!

ایجاز

روایت می‌کند هر کس به رنگی

بزن بر رنگ‌ها، ای دوست! سنگی

 

حسین امّا نه این است و نه آن است

که او منظومۀ رنگین کمان است

کجایی؟

به دور از شور و حالِ نینوایی

روایت می‌کند هرکس به نایی

 

تو امّا غایبی در های و هوشان

حسین نازنین من کجایی؟

بی‌مرز

تو گفتی: «آی مردم! این چه عشقی‌ست؟

نگارتان عرب‌زادست، عجم نیست؟»

 

من امّا عشق را بی‌مرز دیدم

جز این هر عشق دیدم، هرز دیدم

هفتاد و دو آیینۀ توحیدپرستی

 

ای گردش چشمان تو سرچشمۀ هستی

ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟

 

خورشید که سرچشمۀ زیبایی و نور است

از میکدۀ چشم تو آموخته مستی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×