دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حکایت جانسوز

به کویت ارمغان، خون دل و چشم تر آوردم

 ز پیشت قلب غمگین بردم و غمگین‌تر آوردم

 

منم زینب که از کویت به صد رنج و محن رفتن

 ولى در آمدن افزوده داغ دیگر آوردم

 

شرح حال اربعین

اى که می‌دانى غمت با سینه‌ی خواهر چه کرد!

 در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد

 

سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس

 تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد

 

حکومت خورشید

تا جسم سر جداى تو را دیدم، اى حسین!

 بر خویش از فراق تو لرزیدم، اى حسین!

 

وقت جدایى از تو که با تازیانه بود

 چون چشمه‌هاى زخم تو جوشیدم، اى حسین!

 

هرچه گویم

 

بعد چل روز و چهل منزل فراق

کاروان آمد به شور و اشتیاق

 

خاک این صحرا به محنت آشناست

نام این دشت بلا، کرببلاست

 

اوّل زائر

اوّلین ‌زائر، حسین را جابر است

جان فدای او! که اوّل زائر است

 

کیست جابر؟ زبده‌ی ارباب دین

پیری از اصحاب «خیر‌المرسلین»

 

 

عبور از قبور

 

کاروان سوخته اندر فراق

چون رسیدی بر سر راه عراق

 

گفت «نعمان» با امام مبتلا:

این دو راه یثرب است و کربلا

 

بازگشت

ای سینه‌ها در ناله‌ای جانسوز باشید

ای قلب‌ها محزون‌تر از هر روز باشید

 

ای چشم‌ها امروز بارانی ببارید

ای اشک‌ها در زخم دل مرهم گذارید

 

تکمیل شهادت

 

من راه قیام تو به اتمام رساندم

 برنامه‌ی خود را به سرانجام رساندم

 

آن عهد که بر عهده من بود، برادر!

 کوشیدم و با صبر به انجام رساندم

اربعین امام حسین (ع)

 

عمّه! این صحرا به چشمم آشنا آید همى

 زین بیابانم گمان کربلا آید همى

 

ساربانا! کاروان را اندکى آهسته ران

 تا نشان از کاروان‌سالار ما آید همى

جوشش خون شهیدان

 

اربعین آمد و خون شهدا می‌جوشد

 باز از خاک بلا، آب بقا می‌جوشد

 

اربعین آمد و شد داغ شهیدان تجدید

 خون به دل‌ها ز عزاى شهدا می‌جوشد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×