دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قمر خوانده شدی اما، شده خورشید محتاجت

سلام ای زادۀ حیدر، سلام ای ماه دل آرا

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

 

دمِ میخانه بنشستم، اگرچه غافل و پستم

ولی من نوکرت هستم، نگاهی کن بر این شیدا

یل ام‌البنینی و زهرا

باز در سینه‌ها صفا پخش است

نوری از جلوۀ خدا پخش است

نور انوار کربلا پخش است

عطر یاس است در فضا پخش است

تو عزیز زهرایی

ای لبالب از توحید   

وی معلّمِ تجرید

ای نگاه زیبایت   

آشیانۀ خورشید

برای تماشات یوسف رسیده

دلی دارم و خانۀ بوتراب است

سری دارم و خاک عالیجناب است

 

عوض کرده روز و بم جای خود را

که ماهی دمیده پر از آفتاب است

 

خیره به دست رازق باب الحوائجم

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

 

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

 

علی بوسید دستانت...

درون سینه دارد جا ابالفضل

حضور عشق در دل‌ها ابالفضل

 

عجب گفتند  «یکفی بالاشاره»

در این دنیا و آن دنیا ابالفضل

 

تصویر جوانی‌

او با تـو که تمرین منظم می‌کرد

تصویر جوانی‌اش مجسم می‌کرد

 

اما عجبا که ذوالفقار حیدر

در پیش غضب‌های تـو سر خـم می‌کرد

کوتاه سروده
دو بازویت دو بازویت گسستند

به تیغی حیف گیسویت گسستند

دو بازویت دو بازویت گسستند

 

از آنجایی که من بوسیده بودم

بمیرم هر دو اَبرویت گسستند

از بنی کلاب

یک چشم می‌کشد به روی خاک عکس آب

یک دست می‌زند به فلک نقش ماهتاب

 

عکس چهار قبر کشد مادری به خاک

هر روز زائر است در این قطعه آفتاب

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

به که باید بسپارم خبر این غم را

داغ عباس کمر می‌شکند عالم را

 

بنویس ام بنین! نوکری عباست

افتخاری است مبارک پسر مریم را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×