دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سفر تا کربلا

گاه هرجا می‌گذاری پای، درها بسته است

پافشاری می‌کنی پشت در، اما بسته است

 

خانه‌ای را می‌شناسم من که خیلی حرف‌ها

دیگران درباره‌اش گفتند، الا بسته است

 

 

هرکس که رفته کربلا، از این حرم رفت

بیمارها دارالشفا را می‌شناسند

اینجا تمام دردها را می‌شناسند

 

اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد

اینجا غریب و آشنا را می‌شناسند

 

کربلا می‌خواهم

آبرویم را سرِ این نفس، آسان می‌برم

مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می‌برم

 

تشنۀ معرفتم، این سو و آن سو می‌روم

بهره‌ای اصلا از این دریای قرآن می‌برم؟

 

غلام حیدر

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

از ازل تا روز محشر ریزه‌خوار این درم

 

مرتضی خود گفته بابای من مسکین بُود

او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

 

یک بار دگر...

من آمده‌ام، ‌تو‌شه‌ای ‌ا‌ز ‌آ‌هم ‌د‌ه

سوز ‌نفس و اشک ‌سحرگاهم ده

 

هر چند ‌تما‌م کرده‌ای ‌نعمت را

یک بار دگر به کربلا راهم ده

 

خداحافظ جوشن تقوی

 

خداحافظ ‌ای بهار دلم، ‌ای دعای سحر،‌ ای ابوحمزه

خداحافظ‌ ای رفیق دلم، می‌‌‌روی ز برم، با چنین غمزه

 

خداحافظ افتتاح سحر،‌ای مجیر سحر، گریۀ شب‌ها

خداحافظ جوشن تقوی، مونس دل‌ها هدیۀ زهرا

 

هنوز پر زدنم سوی کربلا سخت است

 

قسم به عشق، جدایی ز آشنا سخت است

جدایی از سحر و محفل دعا سخت است

 

برای دیدۀ شب زنده‌دار خود گریم

قسم به اشک سحر، دوری از بکا سخت است

 

هوس کربلا

 

ما را در اوج دل نگرانی نگاه کن

بر این بهار رو به خزانی نگاه کن

 

امشب غریبه نیست میان من و شما

قدری به نوکرت خودمانی نگاه کن

 

دلتنگ ربنا

 

ماه خدا برای تو دلتنگ می‌‌‌شوم

یکسال در هوای تو دلتنگ می‌‌‌شوم

 

هر روز وقت مغرب و هنگامۀ اذان

با یاد ربنای تو دلتنگ می‌‌‌شوم

 

صفای باران

 

بر سینه طراوت بهاران بخشند

بر دیدۀ ما صفای باران بخشند

 

تا عید سعید فطر اعلام شود

یکباره گناه روزه داران بخشند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×