دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیۀ محکم تطهیر به خون غلتیده

عشق پشت در یک خانه به خاک افتاده اشک شمع و پر پروانه به خاک افتاده

 

آیۀ محکم تطهیر به خون غلتیده نفس المرأه ریحانه به خاک افتاده

 

موپریشانی زینب به خدا عمدی نیست گیره و آینه و شانه به خاک افتاده...

 

حریم مدرسۀ کربلا

توان واژه کجا و مدیح گفتن او

قلم قناری گنگی است در سرودن او

 

کشاندنش به صحاری شعر ممکن نیست

کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او

 

چه دختری که پدر پشت بوسه‌ها می دید

کلید گلشن فردوس را به گردن او

دوخته پیراهنی کهنه برای یک شهید

می‌‎کند یاد تبوک و بدر و خیبر بیشتر... از همه بیزار اما آه...از در بیشتر!

 

جا نماز مادری پهن است و مادر...بگذریم با دعایش این فضا می‌شد معطر بیشتر

 

دستاس را باید به خدمتکار بسپاری

نیت نمودی خویش را بر یار بسپاری

جان را به جانان با تن تبدار بسپاری

 

باید که مرهم روی زخم خویش بگذاری

سردرد خود را دست این دستار بسپاری

چادرش شعله‌ور و آب نیاورد کسی

خانه‌ای که شده خاکِ سه امامش جبریل

خانه‌ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل

 

خانه‌ای که به سویش بود قیامش جبریل

خانه‌ای که به درش بود سلامش جبریل

بیفتد...

از چشم‌های بچه‌ها دنیا بیفتد

وقتی که در بستر تنِ بابا بیفتد

 

بابا که بیمار است، بیمار است دختر

بابا نباشد از غذا حتیٰ بیفتد

فهم کربلا

گره خورده است قلب آسمان بر تار گیسویت

معین می‌شود تکلیف محشر، با ترازویت

 

نفس‌هایت معطر کرد دنیای نجابت را

شبی که شیشۀ عمر زمین پر می­‌شد از بویت

 

خدا می‌خواست در زیباترین نقاشی خلقت

به تصویر آورد قدیسه‌­ها را با قلم مویت

کوتاه سروده
بی‌قراری درها

یادآوری بی‌قراری درها بود

بی‌تاب‌ترین همسفر سَرها بود

دیدند زنی دست به پهلو آمد

پهلوی تنی که زیر خنجرها بود

راه کمال تو به کنیزی زینب است

همسایه‌های لقمۀ نانت فقیرها

سجادۀ عروج تو تکه حصیرها

 

"انفاق" خُلق اوست که همسفرۀ علی است

بر همسر امیر نیاید حریرها

 

طفل یتیم

هوای دخترکی را برادرش دارد

که خیره‌ خیره نگاهی به مادرش دارد

 

شبیه طفل یتیمی که مادرش مرده

نگاه ملتمسی بر برادرش دارد

 

گرفته بازوی او را به سمت در ندود

دری که نام علی روی سردرش دارد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×