دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گریۀ آسمان‌ها

آسمان‌ها در عزایت گریه کردند ای عزیز

جسم تو در قتلگه با تیغ و نی شد ریز ریز

 

در همین کرببلا دیدم عزیز من که رفت

بر سر و رگ‌های خونی شما یک جسم تیز

زبان حال حضرت زینب با سیدالشهدا بعد از شهادت حضرت اباالفضل (علیهم السّلام)

ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟!

من بمیرم از چه با چشمان گریان آمدی؟!

 

کودکان چشم انتظار و تشنه لب اندر حرم

بی برادر از چه رو در نزد طفلان آمدی؟!

دریا را...

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی­‌اش آب کند دریا را

 

آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب

ماه می­‌خواست که مهتاب کند دریا را

آبی نبود اگر...

آبی نبود اگر که تو دریا نمی­‌شدی

مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی‌­شدی

 

حالا که مثل نور شدی و قمر شدی

ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی­‌شدی

به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی

 

لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو

لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی­ صدا شدی

وارث کمال پدر

در رگ رگش نشانۀ خوی کریم بود

او وارث کمال پدر از قدیم بود

 

دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود

این کودک شهید که گفته یتیم بود؟

رنگ و بوی زهرا

برای پر زدنت حجم آسمان کم بود

ولی به بال و پر خسته‌ات، توان کم بود

 

شتاب کردی و وا ماند بند نعلینت

چه قدر شوق شهادت! مگر زمان کم بود؟

عمه جانم بین عمو تنهای تنها مانده است

عمه جانم بین عمو تنهای تنها مانده است

عمه جان عبداللّهت از قافله جا مانده است

 

نیمه جانی در تنم مانده عمو جان مال توست

من بلا گردانتم، تا در تنم نا مانده است

تا که نگویند عمو کاش پسر داشت...

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعلۀ بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

خاک پای لشکر...

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم

 

به دامانت غبارآسا نشستم، بر نمی‌خیزم

و گر بفشانی‌ام، خیزم ولی گرد سرت گردم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×