دسترسی سریع به موضوعات اشعار
کوتاه سروده
اذن...
اذنِ دخول حرم
تلخترین حسرت هر شیعه است
دیر رسیدیم به اذنِ جهاد...
یک دشت سرشار از شجاعت بود
وقتی صدای شوم دشمن را در لحظههای جنگ حس میکرد
سنگینی بغض نرفتن را بر سینهاش چون سنگ حس میکرد
با آنکه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمین پرخطر ـ اما
یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس میکرد
مثل یک مرغ مهاجر
دستمو گرفتی با دستای خالی یادته
بخشیدی من و تو صحنت پر و بالی یادته
مثل یک مرغ مهاجر توی آسمون صبح
پریدم کبوترانه با چه حالی یادته
شعر عاشورایی شهریار
کاروان کربلا
شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبۀ جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین