دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو تا ذبیح مطهر

غریب و خسته‌ترینی و غرق یاهویی

به انتظارِ عزیزان پر از هیاهویی

 

به انتظار دو تا یل عصارۀ جانت

دو آسمانی حوْری سرشتِ دامانت

شمشیر غیرت

با آنکه رؤیای شهادت در سرم دارم

آیینه‌ای در دل ز صبر مادرم دارم

 

من عون هستم، عون ـ خواهرزاده‌ی نورم ـ

غم‌نامۀ خورشیدها را در برم دارم

حجّی دوباره

دایی ببین تمام دلم پاره پاره است

این شرح ناتمام جنون ستاره است

 

این شرح ناله‌های غریبی و بی‌کسی

در خیمه‌های ساکت و پر استعاره است

دو اسماعیل

چه قابل دارد ابراهیم از این پس من، دو اسماعیل

بگیر از دست‌های منتظر لطفاً، دو اسماعیل

 

اگر چه من درختم شاخه‌ام تنها دو گل دارد

همین دار و ندارم هست از گلشن، دو اسماعیل

 

برگ‌ریزان

خبر داده بودند بین‌النهرین را

برگ‌ریزانی می‌آید

غم‌های جهان

شبیه گُل که با هر چیز دیگر فرق دارد

ولی نه، با گل این شرم معطّر فرق دارد

 

و با آتش‌فشان‌های تب‌آلود جهان هم

دو چشمش، این دو خورشید شناور، فرق دارد

 

خورشیدهای گمشده

این نام‌ها که زمزمه‌ای بر لب منند

خورشیدهای گمشدۀ زینب منند

 

بی‌دعوت از مسیر شهادت گذشته‌اند

این «از مدینه آمده‌ها» کوکب منند

فصل بلند شکفتن

حالا تو از همیشۀ خود سر به زیرتر

از هر چه شعر، هر چه غزل، بی‌نظیرتر

 

طوفان چندم است، مگر می‌توان شمرد؟!

آه‌ای زنی که کوه به صبرِ تو سجده برد!

حضور سرخ ۲

شب شد! ولی نه! قافله شب را کنار زد

خورشید، خیمه در جریان غبار زد

 

منبر نهاد، حضرت خورشید، روی باد

مکتب! طنین خطبه‌ی غرای بامداد!

حضور سرخ ۱

آهی کشید و دور و برش را نگاه کرد

بی‌اختیار، پشت سرش را نگاه کرد

 

مثل همیشه طرز نگاهش غریب بود

این التفات پر هیجانش عجیب بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×