دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قمر زهرا

ای آنکه خداوند یکتا به تو می‌نازد

تو یوسف زهرایی، مولا به تو می‌نازد

 

تو جنت الاعلایی، جان بخش مسیحایی

از بس که تو زیبایی حورا به تو می‌نازد

تأخیر

ای وعدۀ خدا ز چه تأخیر کرده‌ای؟

دیگر برای آمدنت دیر کرده‌ای

 

در اشتیاق پیرهنت سالیان سال

یعقوب چشم‌های مرا پیر کرده‌ای

از سلالۀ بهار

خواب دیده‌ام پرندگان پلید می‌شوند

وقتی از ظهور عشق، ناامید می‌شوند

 

برگ برگ سیب‌هایمان کبود می‌شوند

سروها پر از شکوفۀ شهید می‌شوند

قشلاق عشق

ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را

قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را

 

ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا

دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را

باغبان خاک

جمعه به جمعه از خبرت حرف می‌زنند

مردم چقدر پشت سرت حرف می‌زنند

 

مانند آفتاب که از نور و سایه‌اش

از شایعات دور و برت حرف می‌زنند

چارپارۀ چشمانش

آن سوی چشم‌های خدا مردی‌ست

مست حضور تشنۀ روییدن

می‌گیرد آسمان نگاه او

آدینه‌ها بهانۀ باریدن

خون نسل عطشان

ترک کعبه می‌گوید کعبه‌زاده‌ای دیگر

سوی بی‌خماری‌ها، مست باده‌ای دیگر

 

راه آسمان‌هارا بی‌بُراق می‌تازد

تا بهشت می‌گیرد راه جاده‌ای دیگر

عریانی زمین

پیراهنی که سخت سیاه است و گریه‌دار

روزِ مرا کشانده به شب‌های آزگار

 

پیراهنی که داغ تو را ارث برده است

از صفحه‌های تیره و تاریک روزگار

شیعه را پاسدار می‌آید

 

باز بوی بهار، عطر نعیم

صحبت کردگار و لطف رحیم

 

باز آهنگ رَبَّناَ اغفرلی

نیتِّ قُربِ آشنای قدیم

عشق من، حسین

پیراهن سیاه تو دارم به تن حسین

روحی دمیده در تنم این پیرهن، حسین

 

با اشک و روضه شیر به من داده مادرم

تربت گذاشته پدرم در دهن، حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×