دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عشق و تقوا

 

او طرح دگر ز عشق و تقوا می‌ریخت

 آتش ز عطش بر سر دنیا می‌ریخت

 

از لذّت آب خوردنش افزون بود

 آن لحظه که آب را به دریا می‌ریخت

ماه خیام

 

با ماه خیام نام مهتاب مبر

امّید به بابی به جز این باب مبر

 

خواهی دل عبّاس نسوزد زین بیش

نام عطش و سکینه و آب مبر

ماه گرفتۀ عاشورا

 

ای شهید وصل داور یافته!

اذن دیدار پیمبر یافته

 

تشنه‌ی سیراب از کوثر شده

میهمان دامن مادر شده

هنر کشته شدن

عشق، راهى است که دارد خطر کشته شدن

 عاشق آن است که بندد کمر کشته شدن

 

ماه و خورشید اگر شمع ره زندگى است

 کهکشان‌هاست چراغ گذر کشته شدن

 

 

اى آب فرات!

تشنه‌ام گر چه من خون جگر، اى آب فرات!

 کودکانند ز من تشنه‌تر، اى آب فرات!

 

کودکان را نبُوَد تاب عطش، رحمى کن

 که فتاده است به دل‌ها شرر، اى آب فرات!

 

حضرت عباس

 

شاه معنى چون براندازد نقاب

خانۀ صورت شود از بُن، خراب

 

چیست صورت؟ عشق جان و عشق تن

چیست معنى؟ عشق جانان باختن

حضرت مسلم بن عوسجه و حضرت حبیب بن مظاهر

 

گفتار دل‌کش شه و رفتار دل‌فریب

از کوفه کَند، پاى دل مسلم و حبیب

 

عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را

پوید به پاى جان و نیندیشد از رقیب

 

قصیده‌ی فراتیّه مصیبت قمر بنی هاشم (ع)

ای فرات! ای از تو در حسرت، زلالِ سلسبیل!

سلسبیلت، جانِ دل بنْمود اندر ره، سبیل

 

گر چه در ظلمت نداری راه؛ امّا هم‌چو خضر

از روان‌بخشی، زلالت آب حَیْوان را، دلیل

 

تعزیه‌داری

کنار بسترم آید شمیم دلکش یاس

ندانم آمده زهرا به حجره یا عباس

 

من از نوازش یک دست خسته‌ی رنجور

حضور فاطمه را در برم کنم احساس

پاره‌های دل

قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت

جز این اگر که بود نشانی ز من نداشت

 

آنقدر مرد ساختمش تا در امتحان

یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×