دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
معمای رشید

 

 

نذر چشمان تو کردم، این دل بی ادعا را گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم تا بگویم من برایت، یک «غزل – لبخند» زیبا

کوتاه سروده
او خون خدا و بای «بسم الله» است

 

او راز رشیدی است که باید فهمید

مضمون بعیدی است که باید فهمید

 

او خون خدا و بای «بسم الله» است

قرآن شهیدی است که باید فهمید

چون سیب سرخ افتاد، از بس رسید عباس

 

در خود شکست آن شب، از خود برید عباس

اوج ولایت است این، خود را ندید عباس

آن عاشقان یکدست، هفتاد تن نبودند...

یک تن شدند، یک تن، اول مرید عباس  

این تکه‌های گم شده راز رشیدی است

با آسمان قسمت بکن بال وپرت را بردار از روی زمین چشم ترت را

این تکه‌های گمشده راز رشیدی ست یعنی تصور کن علی اکبرت را  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×