دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بهشتِ گریه

باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم

دردی مگر برای دلم دست و پا کنم

 

باز آمدم به گریه بشویم درون خویش

جان را به نور عشق گل روشنا کنم

 

باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم

باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم

خون خدا

یکی جامه از تن دریا بیرون کشید

یکی انگشتری ماه را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را برنداشت

توفان ساعت ۳

آغاز ابرها

در ساعت یک است به وقت نجف

 

کوتاه سروده
نوحه‌خوانان

بخون ای دل! که دشتستون صدا شه

کمی «فایز» بخون، دردم دوا شه

ملایک نوحه خوانان حسینند

بخون! والله خدا هم از خدا شه!

 

کوتاه سروده
در سوگ حسین (ع)

تو را از جوهر غم آفریدند

مرا از ابر نم نم آفریدند

برای گریه در سوگ حسین است

اگر ماه محرّم آفریدند

شبیه آیۀ تطهیری!

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیۀ تطهیری! شبیه سورۀ اعطینا!   

شناسنامۀ تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!

به یحیی و سیاوش جلوه می‌بخشد گل خونت

نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم

 

تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی تو را در بند بند ناله‌های بی‌صدا دیدم

 

تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم

 

وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»

در مشک تشنه، جرعۀ آبی هنوز هست اما به خیمه‌ها برسد با کدام دست؟

برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»

تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت سنگی زدند و کوزۀ لب تشنگان شکست!

عشق علیه السلام

شور به پا می‌کند خون تو در هر مقام می‌شکنم بی‌صدا در خود هر صبح و شام

باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون پیرغلام تو کیست؟ عشق علیه السلام  

با کاروان نیزه (بند اول)

می‌‌آیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

 

از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×