دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هلهله‌های زخمی

بین خون و خاک، قرآن کریم افتاده است

آتشی در جای ­جای این حریم افتاده است

 

هر چه مروارید خونین بوده در دریای درد

پای پلک خیس طفلان یتیم افتاده است

 

از لب هر بامِ رسوایی مسیر سنگ‌ها

سمت بال زخم‌دار یاکریم افتاده است

خونت از شاهرگ کرب و بلا می‌جوشد

شک ندارند که تو پاک و بهارآمیزی

مثل نور از دل هر روزنه، روح‌انگیزی

 

تکیه دادند به تو ماه و زمین و خورشید

دیده بودند که از بوی خدا لبریزی

 

دیده بودند که شب‌ها لب هر کوچۀ دور

نور در کاسۀ بی‌جان زمین می‌ریزی

تقدیم به امام سجاد (ع)

 

مانده ام از کجا شروع کنم، پای شعرم به درد زنجیر است واژه‌هایم به گریه افتادند، چه شروعی! چقدر دلگیر است!

یک طرف بوی درد می آید، بستری غرق در ستاره شده یک طرف بوی خون و خاکستر، همه جا ازدحام شمشیر است

آتش افتاده بر دل صحرا، دارد از التهاب می‌سوزد همه جا می‌شود عطش باران، آب از آب بودنش سیر است

نفس‌های واپسین

شبی به عرش گره زد خدا زمینش را، سپرد دست زمین اسوۀ یقینش را 

سرود شعر سپیدی برای آمدنت، به دست عشق رها کرد سرزمینش را 

گذاشت آینه‌ای روبروی پیغمبر، کشید از دل وجان قد و قامتی محشر 

به جای خون به رگت آیه آیه قرآن ریخت، چکاند روی لبت صوت دلنشینش را 

 

پروانۀ زخمی

پر می‌کشد پروانه‌ای زخمی به سویت  گهواره‌ای جان می‌دهد در آرزویت 

باید به دست تیرهای تشنه یک روز  باغ گل سرخی بروید از گلویت   

درهای بی کلید

سه ساله‌ای و چه قرن‌ها که، امید دل‌های ناامیدی صدای لب‌های بی صدایی، کلید درهای بی کلیدی

نرفته از خاطر زمانه، غمی که بر سینه‌ات نهادی خرابه‌هایی که نور دادی، حماسه‌هایی که آفریدی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×