دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پنجۀ خدا

زحمت مکش که خاک کنی بر سر این‌چنین

با بازوی بریده مزن پرپر اینچنین

 

با تیغ نه، تو را به امان‌نامه کشته‌اند

آری که می‌برند به کاغذ سر اینچنین

شکست

رو کنی گر روی خود را گرچه سرتا پا شکست

رو نمی­‌آرد به بازار بتان الّا شکست

 

خاک خشک کعبه بنا بنموده بود

خاک قربانگاه تو تر گشت و قیمت را شکست

سرود جاری عزت به موج موج فرات

سلام رسم هدایت، سلام  راه نجات طنین آیۀ غیرت، سلام آب حیات  دوباره از تو سرودن، تب ِ قلم و دوات  و من سه نقطۀ اشکم چکیده از کلمات   

جبریل رنگ

تمرین لب مکیدن من لب گزیدن است

حسرت مقدمات به جانان رسیدن است

 

هر چند خلق دوخته‌اش را کند پسند

در سلک ما لباس برای دریدن است

ای گنج نوشدارو

خورشید در تنور است، مهتاب در عماری

ای آسمان بی یار، بنشین به سوگواری

 

 از دست عشق رفتند، آب‌آوران بی دست

افسوس برنیامد دستی برای یاران

ای صبا از ما بگو با کربلا

کربلا لبریز عطر یاس شد

نوبت جانبازی عباس شد

 

بازوانش مرگ را بی‌تاب کرد

تیغ‌های تشنه را سیراب کرد

مردی که معنای کلامش را نفهمیدند

نامحرمان راز قیامش را نفهمیدند

رمز قیام و اوج نامش را نفهمیدند

 

هفت آسمان در نای خود آوای غربت داشت

مردی که معنای کلامش را نفهمیدند

 

کوتاه سروده
تا لحظۀ آخر

آن دسته که تا لحظۀ آخر ماندند

مردان همه در مرامشان درماندند

 

از بس ز اهالی زمین سر بودند

سردار شدند، چونکه بی سر ماندند

غزل عاشورایی سعید بیابانکی
تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

کوتاه سروده
عمارت ری

آن سوی کسی عمارت ری می‌خواست

افسوس! به جز عذاب خود کی می‌خواست؟

 

این سوی ولی خدای رحمان و رحیم

هجده سر سرخ مانده بر نی می‌خواست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×