دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گاهوارۀ تو

چراغ اهل حرم، چشم چون ستارۀ توست

مطاف مردم آزاده، گاهوارۀ توست

 

تو از تبار کدامین شهاب رخشانی

که قرص شمس و قمر کمترین ستارۀ توست

گاهوارۀ تو

چراغ اهل حرم، چشم چون ستارۀ توست

مطاف مردم آزاده، گاهوارۀ توست

 

تو از تبار کدامین شهاب رخشانی

که قرص شمس و قمر کمترین ستارۀ توست

گل پرپر

کسی چون من گل پرپر نبیند گلـوی پـاره اصغـر نبینـد

به دست خویش کندم قبر او را که این قنداقه را مادر نبیند

دو چشمم بود بر زخم گلویش

به قلبم حرمله تیـر خطـا زد گلـوی نـازک طفـل مـرا زد

دو چشمم بود بر زخم گلویش در دستش بسته بود و دست و پا زد

نفس تنگ

ز اشکم خون به قلب سنگ کردم نفس را در گلویم تنگ کردم

گرفتم دست خود زیر گلویت ز خونت صورتم را رنگ کردم

تیر کین

به حلقت تیر کین بنشست اصغر! تو را دادم چه زود از دست، اصغر!

خودم دیدم که این تیر سه شعبه نفس را بر گلویت بست، اصغر!

قل اعوذ برب الفلق

پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود

می‌خواستم چو لاله کنم هدیه‌ات به دوست

وقتی که تیر کین به گلوی تو جا گرفت خون تو را به عرش فشاندم، خدا گرفت

گردیـد دفـن، پیکر پاکت بـه دست من پیش از همه تو را بـه بغل کربلا گرفت

این شیرخواره دسته گل آخـر من است

این طفل شیرخواره همه لشکر من است در بیـن سی هـزار سپه، یـاور من است

یـک بـاغ لاله هـدیه به محبوب کرده‌ام این شیرخواره دسته گل آخـر من است

تو یگانه همسفر منی

مــه آسمان ‌امیــد مـن، گـل نـوشکفتۀ پرپرم مگذار دیده به روی هم، که تویی تمامی لشکرم

تو مرا ذبیح و من آمدم، که به سوی قتلگهت برم که به پیش تیر بگیرمت، که به دست خود کنمت فدا

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×