دسترسی سریع به موضوعات اشعار
کوتاه سروده
نعرۀ لا
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
آز نای زمانه نعرۀ "لا" جوشید
تنها ز گلوی اصغر شش ماهه
خون بود، که در جواب بابا جوشید
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
در مشک تشنه، جرعۀ آبی هنوز هست
اما به خیمهها برسد با کدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزۀ لب تشنگان شکست!
چون سیب سرخ افتاد، از بس رسید عباس
در خود شکست آن شب، از خود برید عباس
اوج ولایت است این، خود را ندید عباس
آن عاشقان یکدست، هفتاد تن نبودند...
یک تن شدند، یک تن، اول مرید عباس